ابوطَیِب طاهر بن عبدالله (درگذشت ۲۴۸ هجری قمری/ ۸۶۲ میلادی) ملقب به طاهر دوم، چهارمین امیر طاهری است که پس از مرگ پدرش عبدالله بن طاهر، به فرمان واثق، خلیفهٔ عباسی، در سال ۲۳۰ هجری حکومت خراسان بزرگ و مناطق شرقی فلات ایران را بر عهده گرفت و تا پایان عمر این منصب را برعهده داشت.
طاهر بن عبدالله | |||||
---|---|---|---|---|---|
چهارمین حاکم سلسلهٔ طاهریان | |||||
سلطنت | ۲۳۰–۲۴۸ هجری قمری / ۸۴۴–۸۶۲ میلادی | ||||
پیشین | عبدالله بن طاهر | ||||
جانشین | محمد بن طاهر | ||||
درگذشته | ۲۴۸ هجری قمری / ۸۶۲ میلادی | ||||
فرزند(ان) | محمد • حسین • عبدالله • مطهر • علی | ||||
| |||||
دودمان | طاهریان | ||||
پدر | عبدالله بن طاهر |
طاهر پیش از قدرتگیری، به فرمان پدر، سلسله عملیاتهای نظامی موفقیتآمیزی را در غور عهدهدار شد و به مناطقی دست یافت که پیش از آن به تصرف مسلمانان درنیامدهبود. او همچنین مدتی نیز حکومت طبرستان را بر عهده داشت و پس از مرگ پدر، به نیشابور مراجعه کرد و با فرمان واثق، حکومت خراسان را بر عهده گرفت. به رغم موافقت و اقبال دربار خراسان و مردمان آن سرزمین به طاهر، واثق در ابتدا تمایلی به واگذاری حکومت به وی نداشت و قصد داشت تا با واگذاری حکومت به اسحاق بن ابراهیم، که از شاخه طاهریان بغداد بود، از وراثت حکومت خراسان در میان فرزندان طاهر بن حسین جلوگیری کند و در این میان محمد بن عبدالملک، وزیر خلیفه، نیز از نقش برجستهای برخوردار بود. اما در نهایت واثق از نامزدی حکومت اسحاق بن ابراهیم چشمپوشی کرد و حکومت خراسان را به طاهر بن عبدالله واگذار نمود. طاهر دارای روابط نیکویی با خلفای همعصر خویش از جمله متوکل، منتصر و مستعین بود و خود را مولی امیرالمؤمنین میخواند. طاهر به ویژه دارای رابطهٔ نیکو و تنگاتنگی با متوکل بود و فرامین وی را به دقت اجرا میکرد، که نمود آن را میتوان در ماجرای علی بن جهم و قطع درخت سرو کاشمر مشاهده کرد. همچنین با مرگ اسحاق بن ابراهیم و برادرش، محمد بن ابراهیم حاکم فارس، متوکل مراتب تسلیت خویش را به طاهر در خراسان ابلاغ کرد. در عصر حکمرانی طاهر، محمد بن عبدالله طاهری، برادر طاهر، در اثر سلسله رقابتهای درون خاندانی طاهریان، امارت بغداد و مناصب مربوط به آن را بر عهده گرفت که این واقعه، تقویت موقعیت نوادگان طاهر بن حسین به ویژه فرزندان عبدالله بن طاهر را در خراسان و بغداد به دنبال داشت.
طبق دیدگاه اکبری، دورهٔ حکومت طاهر بن عبدالله، مقارن با آغاز ضعف حکومت طاهریان بود، زیرا با وجود کفایت وی در امور حکومت، عدالت به خوبی پیادهسازی نشد. علاوه بر آن طبرستان و سیستان نیز از وضعیت مطلوبی برخوردار نبودند. در طبرستان نایب عامل طاهر، دست به ظلم و اجحاف در حق مردم زد که موجبات نارضایتی و وخامت اوضاع در آن سرزمین را فراهم کرد. سیستان نیز صحنهٔ درگیری مدعیان گوناگون قدرت همچون خوارج، عیاران و مطوعه شد که این امر کنترل اوضاع را برای عاملان طاهری دشوار نمود و آنان را در تسلط بر اوضاع آن ناحیه، با ناکامی مواجه ساخت. عاملان طاهری در این ناحیه به نبردهای پیدرپی با گروههای مختلف اقدام کردند و گاهی به پیروزی نیز دست یافتند و حتی به اتحاد با بعضی از آنان علیه گروه دیگر اقدام نمودند؛ اما در نهایت کاری از پیش نبردند و با فوت عامل طاهری آن ناحیه، ابراهیم بن حضین و وقوع سلسله درگیریها، سرانجام در واپسین سال زندگانی طاهر بن عبدالله، یعقوب لیث در سال ۲۴۷ ه.ق / ۸۶۱ م قدرت سیستان را در دست گرفت که این واقعه آغاز سقوط طاهریان بود.
طاهر را فردی عادل، عاقل، حساس و با کفایت در امر حکومت معرفی کردهاند که به خواستههای مردم توجه نشان میداد و از فساد اخلاقی رایج در میان امیران به دور بود. او همچنین فردی علمدوست بود و به شعرا و عالمان اهمیت میداد و سعی در آشنایی فرزندانش با علوم زمان داشت. در عصر حکمرانی وی، شاعران زیادی در دربارش حاضر بودند که مورد لطف وی قرار داشتند و وی بر آنان سخت نمیگرفت. همچنین منجمان نیز در دربار وی حضور داشتند و به رصد ستارگان میپرداختند. طاهر بن عبدالله در سال ۲۴۸ ه.ق/ ۸۶۲ م درگذشت.
منابع مربوط مربوط به عهد طاهریان را میتوان به چند گروه تقسیم کرد.
منابع معاصر با موضوع بحث که به صورت مستقیم در سیر برخی از حوادث حضور داشتند یا با فاصلهٔ زمانی کمی به روایت آنان پرداختهاند را میتوان به چند دسته تقسیم کرد که شامل تاریخهای عمومی و محلی میشود.
تاریخهای عمومی سده سوم هجری با توجه به دورهٔ حکومت طاهریان از منابع معاصر و اولیه بهشمار میآیند و به علت نزدیکی با جریان حوادث، حاوی اطلاعات مفیدی در این زمینه هستند.
منابعی نیز برای مطالعهٔ این عصر موجودند که در قرون بعدی تألیف شدهاند اما حاوی اطلاعات مفیدی پیرامون موضوعات مختلف از جمله عباسیان و سرداران و امیرانشان همچون طاهر بن حسین میباشند.
مجموعه روایاتی پیرامون نسب طاهر بن حسین، پدربزرگ طاهر بیان شدهاست که به کمک آن میتوانیم از پیشینه و نسب طاهر نیز اطلاع یابیم. بر اساس این روایات، نسب طاهر به یکی از دو شکل ذیل است: طاهر بن حسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان یا طاهر بن حسین بن مصعب بن زریق بن اسعد بن زادان. طاهریان دارایتبار ایرانی بودند و لقب خزاعی را به سبب این که از موالی قبیلهٔ خزاعه بودند، به دست آوردهاند.
بر اساس روایاتی که مطرح شدهاست، رزیق، جد طاهر، از موالی طلحه بن عبدالله خزاعی معروف به طلحه الطلحات بوده که این شخص امارت سیستان را در اواخر سدهٔ اول هجری/ هفتم میلادی یا اوایل حکومت عباسیان، بر عهده داشتهاست. مصعب، نیای طاهر، نیز در آغاز جنبش عباسیان به آنان پیوست و به عنوان دبیر در خدمت یکی از داعیان عباسی به نام سلیمان بن کثیر خزاعی درآمدهاست. پس از پیروزی عباسیان، مصعب به پاداش خدمات خود و خاندانش از سوی عباسیان، امارت هرات و پوشنگ را عهدهدار گردید. در سال ۱۶۰ هجری/ ۷۷۶ میلادی که مصادف با خلافت مهدی عباسی بود، در نواحی تحت حکومت مصعب، شورشی به رهبری یوسف بن ابراهیم ثقفی صورت گرفت که به سبب آن مصعب از قلمرو خود رانده شد. اما در دورهٔ هارون الرشید و به فرمان او، حکومت پوشنگ به حسین، پدر طاهر، واگذار گردید. پس از پدر نیز، طاهر عهدهدار این سمت گشت.
پس از مرگ هارون الرشید و نمودار شدن اختلاف و درگیری میان مأمون و امین بر سر خلافت، طاهر عهدهدار وظایف سنگین تری از سمت مأمون گشت و به کنشگری فعال و عنصری مهم در روند تصاحب قدرت توسط مأمون تبدیل گشت. وی پس از شکست علی بن عیسی، به همراهی هرثمه بغداد را تا سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی محاصره کرد و در محرم همین سال با افزایش حملات خود موفق شد بغداد را فتح کند. سرانجام به علت تمایل مأمون برای واگذاری خراسان به طاهر و همچنین تلاش بیوقفهٔ طاهر، حکومت خراسان بزرگ و ایالات شرقی در سال ۲۰۵ هجری / ۸۲۱ میلادی به طاهر واگذار شد. طاهر که مترصد فرصتی مناسب برای اعلام استقلال بود، تنش موجود را دستاویزی قرار داد و یک سال و شش ماه پس از حکومت خود بر خراسان، در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی با حذف نام خلیفه از خطبهٔ نماز جمعه، استقلال حکومت خود را اعلام کرد. طاهر در همان شبی که نام مأمون را از خطبه حذف کرد یا مدت کوتاهی پس از آن در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، درگذشت.
پیرامون انتخاب عبدالله یا طلحه به حکومت خراسان دو گروه گزارش از منابع برجای ماندهاست. بر اساس نخستین گروه از گزارشها و بنابر نقل ابن اثیر، مأمون تمامی کارها و مسئولیتهای طاهر را بر عهدهٔ عبدالله، فرزندش، قرار داد که او طلحه را به جانشینی خود در خراسان منصوب کرد اما «طلحه به نام خود با مأمون مکاتبه میکرد و نام عبدالله را نمیبرد» اما طبق گروه دوم از گزارشها، طلحه برای جانشینی طاهر برگزیده شد؛ زیرا مأمون در راستای سرکوب شورش نصر بن شبث و آرام کردن بحرانهای غرب به شخصیت عبدالله بن طاهر نیاز داشت و علاوه بر آن، با توجه به مشکلات و پیشامدهای خراسان و لزوم اتخاذ تصمیمی سریع برای امارت آن ناحیه، حضور سریع عبدالله در خراسان میسر نبود و در نتیجه طلحه بن طاهر در سال ۲۰۷ هجری / ۸۲۲ میلادی، به حکومت خراسان منصوب شد. بررسی سراسر دوران حکومت طلحه بر خراسان، نمایانگر نبردهای پیاپی او با خوارج و رهبر آنان، حمزه بن آذرک، است. طلحه مدتی پس از مرگ حمزه آذرک، سه روز مانده از ربیعالاول سال ۲۱۳ هجری / مه ۸۲۸ میلادی، بهطور ناگهانی در بلخ وفات یافت و در همان شهر نیز به خاک سپرده شد.
به هنگام اقامت عبدالله در دینور، اسحاق بن ابراهیم و یحیی بن اکثم از سوی مأمون به نزد عبدالله آمدند و پیغام مأمون مبنی بر اختیار عبدالله در برگزیدن حکومت خراسان و آذربایجان یا جنگ با بابک را به وی اعلام داشتند و عبدالله نیز در پاسخ حکومت خراسان را پذیرفت. ورود عبدالله بن طاهر به خراسان مقارن با تاختوتاز خوارج در آن ناحیه بود، چنانکه در سراسر این سرزمین پراکنده بودند و در نیشابور و پیرامون آن حضور داشتند. عبدالله پس از انتقال مرکز حکومت خویش از مرو به نیشابور و همجواری با این گروه، نبردهای پیاپی را علیه آنان در پیش گرفت و با قتل بسیاری از آنان، نظم و آرامش را بر خراسان حاکم گرداند. یکی از اقدامات مهم عبدالله در خراسان به منظور برقراری آرامش در آن ناحیه، خاموش کردن طغیان یکی از نوادگان حسین بن علی به نام محمد بن قاسم بن علی بود. مدتی بعد مازیار با اطمینان خاطر از پشتیبانی افشین، در سال ۲۲۴ ه.ق/ ۸۳۸ م علیه طاهریان و خلیفه، آشکارا طغیان نمود. معتصم، عبدالله بن طاهر را مأمور سرکوب مازیار کرد، زیرا طغیان او را تنها معطوف به عبدالله بن طاهر نمیدانست، بلکه خود و اسلام را نیز هدف این جنبش بهشمار میآورد. سرانجام مازیار به واسطهٔ خیانت و نقشهٔ کوهیار، به اسارت سپاهیان عبدالله بن طاهر درآمد. سرانجام عبدالله بن طاهر در روز چهارشنبه که مصادف با ۱۰ ربیعالثانی سال ۲۳۰ ه.ق و ۲۶ دسامبر ۸۴۴ م بود به علت بیماری وفات یافت و در مقبرهٔ خانوادگی خویش که در نیشابور قرار داشت، دفن شد.
حضور خاندان طاهری در بغداد با تصرف و امارت طاهر بن حسین بر این شهر در سال ۱۹۸ ه.ق و سپس مراجعهٔ مأمون به بغداد آغاز شد. ممکن است که عدهای از ایشان در همان آغاز کار به همراه طاهر به بغداد رفته باشند یا در رکاب مأمون عازم این شهر شدهباشند. محل اقامت افراد این خاندان نیز در بالای شهر بغداد و غرب آن قرار داشت که هرکس بدان بناه میبرد، امان مییافت؛ بدین سبب آن را حریم طاهریان نامیدند و ظاهراً این محل توسط عبدالله بن طاهر بنا شدهبود. عبدالله بن طاهر که رئیس شرطه بغداد بود، در سال ۲۰۶ ه.ق/۸۲۱ م عازم مأموریت سرکوب شورشیان شام و مصر و تمامی مناصب خویش را به اسحاق بن ابراهیم، پسر عموی خود، واگذار کرد.
آنچه در این میان آشکار است، پس از انتقال مقر خلافت به شهر سامرا در سال ۲۳۰ ه.ق توسط معتصم، دو منصب حکمران سیاسی و فرماندهٔ نظامیان، تحت عنوان شرطه، توسط خلیفه برای ادارهٔ بغداد تعیین میشد که مناصب مذکور بیش از ۵۰ سال در اختیار افرادی از خاندان طاهری بود. در حدود نیم قرن، ده تن از افراد خاندان طاهری امارت بغداد را بر عهده داشتند.
طاهر بن عبدالله در زمان حیات پدر، موفق شد که کفایت بیشتری از خود در امور حکومت و هدایت سپاهیان در مقایسه با برادرانش به نمایش بگذارد. وی پیش از قدرتگیری، از سوی عبدالله، مسئولیت جنگ در منطقهٔ غور را بر عهده گرفت و لیاقت خود را در این مأموریت به تصویر کشید، چنانکه «شهرهایی را فتح کرد که پیش از او کسی پای بدانجا ننهاده بود». واپسین مسئولیت وی پیش از وفات پدر نیز، حکومت طبرستان بود که به مدت یک سال و سه ماه به طول انجامید. طاهر با اطلاع از مرگ پدر، به سرعت به نیشابور رفت و واثق، خلیفهٔ عباسی، حکومت خراسان را به همراه تمامی مناصبی که در اختیار عبدالله در عراق بود، در سال ۲۳۰ ه.ق به وی واگذار کرد.
اگرچه تمامی اطرافیان و درباریان مستقر در خراسان حکومت طاهر بن عبدالله را پذیرفتند و شعرا نیز به ذکر مرثیه برای عبدالله و وصف فرزندش پرداختند و حتی مردم آن سرزمین نیز به او گرایش داشتند، اما ظاهراً حکومت طاهر در خراسان با رضایت کامل خلیفه همراه نبود. واثق در آغاز به علت نارضایتی و واهمه از استمرار قدرت در میان فرزندان عبدالله بن طاهر در شرق خلافت، تمایلی به واگذاری حکومت خراسان به طاهر بن عبدالله نداشت. خلیفه قصد داشت تا حکومت خراسان را به اسحاق بن ابراهیم، که از شاخههای جانبی خاندان طاهری بود، واگذار نماید. به گفتهٔ شابشتی، با وصول خبر وفات عبدالله بن طاهر به واثق، محمد بن عبدالملک، وزیر خلیفه، وی را به برگزیدن اسحاق بن ابراهیم بن مصعب به حکومت خراسان توصیه کرد. احمد بن ابی داوود، قاضیالقضات واثق، پس از آگاهی از این موضوع، به خلیفه یادآوری کرد که اسحاق در نزد خلیفه همچون گروگان خاندان طاهری در بغداد است و در صورت ارسال وی به خراسان به همراه سپاهیان و ثروت زیاد، قطعاً رفع خطر احتمالی او، مستلزم صرف هزینهٔ سنگینی است و در همین راستا بهتر است که با تسلیت فوت عبدالله به پسرش طاهر، حکومت خراسان به او واگذار شود زیرا با این اقدام میزان فرمانبرداری طاهر بن عبدالله نیز افزایش خواهد یافت.
اگرچه نمیتوان مخالفت واثق با حکومت طاهر را امری مسلم دانست اما ظاهراً امر وراثت طاهریان در جریان حکومت بر سرزمین خراسان، موجب نارضایتی واثق همچون معتصم، خلیفهٔ پیشین شدهبود که به رغم کینهٔ فراوان نسبت به عبدالله، قدرت برکناری وی را نیز از حکومت خراسان نداشت. وجود همین نارضایتی موجب شدهبود که واثق درصدد نصب اسحاق بن ابراهیم به حکومت خراسان برآید.
دربارهٔ اسحاق بن ابراهیم ذکر این نکته لازم است؛ او جانشین عبدالله بن طاهر در بغداد بود و مناصب شرطگی، امارت فارس و سواد را نیز از جانب وی بر عهده داشت که واثق نیز به همین علت به واگذاری حکومت، به او تمایل داشت. آغاز خلافت واثق در سال ۲۲۷ ه./۸۴۲ م.، همزمان با اوج اقتدار و عظمت حکومت عبدالله بن طاهر در سرزمین خراسان بود و این وضعیت، موجبات نارضایتی وی را از قدرت عبدالله فراهم آوردهبود. در همین راستا ممکن است که واثق به علت قدرت عبدالله در خراسان، از جانب وی احساس خطر کردهباشد. در مجموعه تمایلات و آمادگیهای واثق برای اعمال تغییراتی در روند حکومت خراسان، باید به نقش برجستهٔ وزیر وی، محمد بن عبدالملک اشاره کرد که همانطور که پیش از این اشاره شد، بر طبق گفتهٔ شابشتی، پیشنهاد جانشینی اسحاق بن ابراهیم به واثق از جانب وزیرش صورت پذیرفت و میان آنان نیز روابط دوستانه برقرار بود.
به گفتهٔ اکبری، روابط میان محمد بن عبدالملک و عبدالله بن طاهر خصمانه بود و مخالفهایی نسبت به محمد بن عبدالملک از جانب عبدالله صورت میگرفت. ابن طِقطَقی محمد بن عبدالملک را دارای صفات ناشایستی همچون تکبر، ظلم، خشونت و … ذکر کردهاست که به همین علت، وی قادر به سازش با عبدالله که از صفات نیکو بهره داشت، نبود و همین سابقه را میتوان در روند جانشینی طاهر و بدبین کردن خلیفه به وسیلهٔ وزیر، تأثیرگذار دانست. اگرچه به رغم تمام وقایع، در پایان واثق از نامزدی اسحاق بن ابراهیم برای حکومت خراسان چشمپوشی کرد و طاهر بن عبدالله را به همراه تمامی اختیاراتی که پیش از این در دستان عبدالله بود، به حکومت خراسان برگزید و عهد و لوا برایش ارسال کرد.
حکومت طاهر بن عبدالله بعدها نیز توسط خلفای دیگری همچون متوکل، منتصر و مستعین تأیید شد. او نیز در مقابل، خود را مولیامیرالمؤمنین مینامید و روابطی نیکو با خلفای مذکور داشت. او اسحاق بن ابراهیم را به همراه مناصبی که در بغداد داشت، به جانشینی خود برگزید.
با شروع حکومت متوکل در سال ۲۳۲ ه.ق / ۸۴۷ میلادی، خلافت عباسیان در گردابی گرفتار شد که انحطاط تدریجی آن را در پی داشت. در این عصر خلافت اسلامی شاهد کاهش روزافزون قدرت خلیفه به رغم اقداماتی بود که در جهت توقف این روند انجام میشد. به تبع آن همزمان بر دامنهٔ رقابت میان مقامات حکومت و دیوانسالاران افزوده میشد که تلاش آنان برای مداخله در امور متعدد را به نمایش میگذاشت. همچنین متوکل سیاست دینی ضد معتزلهای را در پیش گرفت که دامن شیعیان را نیز گرفت و به اتفاقاتی چون تخریب آرامگاه حسین بن علی منجر شد. علاوه بر آن سران ترک در این عصر قدرت چشمگیری را تصاحب کرده بودند، به طوری که بر روند جانشینی تاثیر میگذاشتند و حتی به قتل متوکل اقدام کردند و نشانگر بروز هرج و مرج و بازیچه شدن مقام خلافت در دستان فرماندهان ترکتبار میباشد. اگرچه شاید بتوان نقطهٔ بروز این قدرتگیری شگرف ترکان را در پیروزی ترکان بر مقامات و بزرگان دولت عباسی در رقابت سیاسی بزرگی دانست که حاصل آن انتخاب متوکل به خلافت بود و موجب شد که زین پس تا مدتها خلفای بعدی با نظر مستقیم ترکان انتخاب گردند. یکی از تاثیرات مخرب این واقعه بروز ناتوانی در ارکان خلافت و کاهش شدید قدرت تصمیمگیری خلفا بود که نظارت بر انتخاب و عزل ارکان دولت را از کف داده و تحت نفوذ ترکان درآمدند و نتیجهٔ آن عزل یا حبس عدهای از افراد لایق و مصادرهٔ اموالشان و جانشینی نالایقانی بود که با توسل به رشوه به مقامهایی مهم دست یافتند. همچنین نفوذ ترکان به حدی فزونی یافت که استبداد آنان در عمل را به دنبال داشت و متوکل را به فکر سرکوب قدرت آنان انداخت. او در این راه با قتل چندی از بزرگان ترک و محدود نمودن اختیاراتشان، عزل تعدادی دیگر و خروج از سامرا درصدد احیای قدرت خلیفه برآمد و سعی کرد تا با تکیه بر عرب ها خود را از سلطهٔ ترکان برهاند، اما به دلیل رنجش شدید اعراب از عباسیان به دلیل سرکوب امویان که سمبل اعراب محسوب میشدند، متوکل موفق به دست یافتن به مقصود خویشتن نشد. نقطهٔ اوج ضعف خلافت در این دوره و انحطاط عباسیان را در واقعهٔ قتل متوکل میتوان شاهد بود که به رغم همهٔ تلاشهای متوکل در راه مهار قدرت افسارگسیختهٔ ترکان، این امر محقق نشد و آنان علاوه بر این که خلیفه را وادار به بازگشت به سامرا نمودند، در طی توطئهای نیز وی را از پا درآوردند و نشان دادند که تا چه حد قدرتشان بر خلافت اسلامی سایه انداخته است. قدرتی که تا چندین دهه سرنوشت حکومت اسلامی را تعیین میکرد.
منابع تاریخی اسلامی و به تبع آن تاریخ پژوهان مدرن متوکل را عامل ضعف عباسیان می دانند؛ زیرا هزینه های گزاف متوکل در توسعه قصرها و بناها را باعث هدر رفتن خزانه عباسیان برمی شمارند. با این حال به نوشته الحبری در تاریخ جدید اسلام کمبریج سیاست های متوکل منحصرا عامل این زوال نبوده است. وی انتقال پایتخت خلافت از بغداد به سامرا را از عوامل اصلی این انحطاط می داند. زیرا این شهر فاقد منابع حیاتی لازم برای توسعه زندگی شهری و تجاری بود و منابع خزانه باید صرف بقای شهر می شد. به هر حال متوکل، آخرین خلیفه مقتدر عباسی بود و با قتل وی، قدرت سیاسی به طور قاطع از پایتخت به استان ها منتقل شد، هرچند مرکزیت فرهنگی و اقتصادی در بغداد باقی ماند.
به گفته زرین کوب حکومت طاهر که مقارن با دوره ضعف خلفای عباسی بود، در نتیجه، برخی مدعیان قدرت در قلمرو وی قیام کردند و در سرزمین های تابع طاهریان هرج و مرج پدید آمد.
بنابر نظر اکبری، حکومت طاهر بن عبدالله دورانی از ضعف طاهریان را آغاز کرد چرا که وی معتقد است طاهر در ادارهٔ حکومت فردی توانا بود، اما موفقیت چندانی در بسط عدالت به دست نیاورد. وصیف، سپهسالار خلیفه در سال ۲۳۱ ه.ق / ۸۴۵ م برای همین ناآرامیهای پیش آمده در جبال و فارس به این مناطق لشکرکشی کرد و موفق شد شورشها را سرکوب کند و درست یک سال بعد، محمد بن ابراهیم، حاکم فارس شد. طبرستان و سیستان از جمله مناطقی بود که در دوران بعد باعث سقوط طاهریان شد، البته طبرستان در همان دوران طاهر هم اوضاع خوبی نداشت. طاهر پیش از به حکومت رسیدن، والی آنجا بود اما هنگامی که حکومت را به دست گرفت، برادرش، محمد بن عبدالله را به حکومت طبرستان برگزید تا اینکه در سال ۲۳۷ ه.ق / ۸۵۱ م اسحاق بن ابراهیم درگذشت، پس طاهر، محمد بن عبدالله را به عنوان رئیس شحنگان و نیابت عراق و فارس به بغداد فرستاد و سلیمان، برادر دیگرش را نیز به طبرستان فرستاد. در دوران سلیمان، نایب وی محمد بن اوس دست به آزار و اذیت مردم زد و باعث نارضایتی بسیار مردم طبرستان شد. سیستان نیز وضعیت خوبی نداشت؛ عبدالله بن طاهر نایب طاهریان در این شهر بود اما موفق نشد آنچنان که انتظار میرفت شهر را اداره کند. پس از مدتی ابراهیم بن حصین قوسی از جانب طاهر سیستان را به دست گرفت و با عیاران درگیر شد. احمد قولی که یکی از عیاران سیستان بود، دست به مبارزه علیه حکومت طاهریان زد؛ هرچند ابراهیم او را سرکوب کرد اما به خاطر تسامحی که در پیش گرفتهبود باعث شد جرئت آنها دو چندان شود و مطوعه هم وارد جدال شود، جدالی که تا مدتها ادامه داشت و اجتنابناپذیر بود.
در شهر بست، صالح بن نصر، از بزرگان و رهبر عیاران آن شهر، برای دفاع از موقعیت اقتصادی خود و در واقع به بهانهٔ مبارزه با خوارج، گروههای نظامی مردمی و داوطلب تحت عنوان مطوعه را با خود متحد ساخت و یعقوب و برادرانش هم به او پیوستند. درگیریهای میان صالح بن نصر و ابراهیم بن حصین تا حدی بالا گرفت که ابراهیم از عمار خارجی درخواست کمک کرد؛ به دنبال این اقدام ابراهیم، مطوعه و مردم جانب صالح را گرفتند و به او پیوستند. پس صالح موفق شد زرنج را به تصرف خود درآورد اما رفتاری که از او سر زد موجب روی گردانی عیاران و مردم از وی شد. صالح مردم را به بیرون از شهر برای نبرد با ابراهیم فرستاد و خود در شهر به غارت اموال و خانههای ثروتمندان شهر دست زد. عیاران به رهبری یعقوب لیث وارد نبرد با صالح بن نصر شدند و در نهایت موفق شدند صالح را شکست دهند و این چنین وی از شهر گریخت. مطوعه پس از این ماجرا با برادر صالح، درهم بن نصر بیعت کرد. در سال ۲۴۴ ه.ق / ۸۵۸ م آخرین حاکم طاهری، ابراهیم بن حصین، آخرین امیر طاهری سیستان، هم فوت کرد و فرصتی برای یعقوب لیث فراهم آمد. یعقوب موفق شد درهم بن نصر را از قدرت برکنار کند. در سال ۲۴۷ ه.ق / ۸۶۱ م مردم با وی بیعت کردند و او را به حاکمیت سیستان پذیرفتند. بیعت مردم سیستان با یعقوب، ضعف خلفای عباسی و نفوذ ترکان باعث افزایش قدرت وی شد و به هنگام مرگ طاهر بن عبدالله او تمام قدرت سیستان را از آن خود کردهبود و در حال توسعه قلمرو خویش بود. به عبارت دیگر، سلسله تحرکات و اقدامات صالح بن نصر در قالب حرکتی طغیانگرانه که به تسلط وی بر بست به یاری عیاران و سپس تصرف زرنج منجر شد، اتفاقی ناگوار و بحرانی برای طاهریان بود که اقتدارشان در سیستان را درهم شکست.
دو سال پس از شروع امارت طاهر بن عبدالله، واثق در سال ۲۳۲ هجری درگذشت و متوکل به خلافت رسید. روابط تنگاتنگی میان طاهر بن عبدالله و متوکل برقرار بود، چنانکه متوکل پس از آغاز خلافت خویش، بار دیگر منشور حکومت خراسان را برای طاهر ارسال کرد. در مقابل، طاهر نیز فرامین خلیفه را در شرایط مختلف، به اجرا درمیآورد.
در جریان رقابتی خانوادگی که میان اعضای خاندان طاهری در سال ۲۳۶ ه.ق/ ۸۴۶ م صورت پذیرفت، محمد بن ابراهیم، برادر اسحاق بن ابراهیم، که توسط متوکل در سال ۲۳۲ ه.ق/ ۸۴۶ م به حکومت فارس منصوب شدهبود، به واسطهٔ اقدامات برادرزادهاش، محمد بن اسحاق، کشته شد و این امر به اجازهٔ خلیفهٔ وقت، متوکل صورت پذیرفت. وقوع این حادثه موجب شد تا متوکل مراتب تسلیت خویش را در طی نامهای به طاهر بن عبدالله در خراسان اعلام نماید. پس از وفات اسحاق بن ابراهیم در سال ۲۳۵ ه. ق، فرزند او که محمد نام داشت، مدت کوتاهی مناصب پدر را عهدهدار شد اما با وفات وی در سال بعد، طاهر بن عبدالله یکی از برادرانش به نام محمد را به جانشینی خویش در بغداد برگزید که محمد نیز در سال ۲۳۷ ه.ق/ ۸۵۱ عازم بغداد شد. اگرچه پیش از این واقعه نیز خاندان طاهری مستقر در بغداد، مطیع عموزادگان خود در خراسان بودند، اما با وقوع این رویداد و امارت محمد در بغداد، موقعیت خاندان طاهری خراسان از رونق و گسترش برخوردار شد و همچنین فرزندان عبدالله بن طاهر، در خراسان و بغداد، مهمترین مناصب و جایگاهها را به خویش اختصاص دادند.
در سال ۲۳۹ هجری، علی بن جهم از شعرا و ندیمان دربار متوکل بود که به موجب رفتار نکوهیدهاش و شکایت درباریان از او، مورد خشم خلیفه قرار گرفت و به خراسان تبعید شد. طاهر نیز به دستور خلیفه، یک روز تمام وی را در شادیاخ بر بالای دار نگه داشت. علی بن جهم قصیدهای طولانی در این باب سرود. مدتی بعد طاهر به دستور متوکل، علی بن جهم را رها کرد و به او خلعت و لوازم سفر اهدا کرد.
اما از دیگر مواردی که در آن اطاعت طاهر را از متوکل میتوانیم مشاهده کنیم، واقعهٔ قطع درخت سرو کاشمر است. تاریخ بیهق اینگونه نقل کرده که زردشت دو درخت سرو را یکی در کاشمر و دیگری در قریه فریومد (سبزوار) به طالع سعد کاشته بود. در عصر متوکل، زمانی که سرو کاشمر را برای وی تشریح و توصیف کردند، دستور قطع درخت را برای طاهر صادر کرد تا بر اساس آن، درخت مذکور را قطع کنند و چوبهای آن را برای خلیفه به سامره بفرستند تا از آنها در جهت استفاده در ساختمان قصر جدیدش بهره گیرد. مردم و به ویژه زرتشتیان با این کار مخالفت ورزیدند و پیشنهاد پرداخت پنجاه هزار دینار زر نیشابور را برای جلوگیری از این کار به خلیفه دادند، اما طاهر که علاقهای به نادیده گرفتن فرمان خلیفه نداشت به آنان گفت: «متوکل نه از آن خلفا و ملوک بود که فرمان وی را رد توان کرد». او پس از قطع درخت، چوبهای حاصله را با شتر به سامرا فرستاد که این اقدام بالغ بر پانصد هزار درهم هزینه دربرداشت؛ اما متوکل پیش از رویت نتیجهٔ کار، توسط غلامان ترک خویش، به قتل رسیدهبود. علاوه بر تاریخ بیهق، قدیمیترین روایت در این باب در گشتاسبنامهٔ دقیقی بوده که دقیقاً توسط فردوسی روایت شدهاست. امکان دارد که به موجب این فرمان، عامل طاهر در قزوین نیز اقدام به قطع درخت کهنسالی کردهباشد که مورد احترام مردم بود.
طاهر بن عبدالله سرانجام در سال ۲۴۸ ه.ق / ۸۶۲ م در دوران خلافت مستعین فوت کرد. مرگ طاهر موجبات آرامش خاطر یاران خلیفه را فراهم آورد چرا که «اصحاب مستعین از هیچ کس چنان بیمناک نبودند که از امیر خراسان».
کنیهٔ طاهر ابوطیب بود. طاهر همچون پدرش فردی عادل بود. وی مردی عاقل بود و نسبت به آنچه دبیران حکومتی ثبت میکردند به شدت حساس بود. روایت است روزی که او را «رشید» خواندند عصبانی شد و گفته: «این نام بر کسی نهند، که خدای عزوجل او را سزاوار آن کردهباشد.» یعقوبی این چنین وضعیت حکومت طاهر بن عبدالله را توصیف میکند: «طاهر به طریقی درست بر خراسان حاکم راند و در زمان وی همه امور رو به راه بود.» طاهر بن عبدالله فردی علم دوست بود، او به شعرا و علما بسیار اهمیت میداد و سعی میکرد فرزندان خود را نیز با علوم زمانه آشنا سازد. در دوران وی شاعران بسیاری در دربار به تعریف و تمجید او میپرداختند و طاهر هم به آنها سخت نمیگرفت. روزی شاعری نام مادر وی که «عزیزه» بوده را بیان میکند و طاهر خطاب به وی میگوید که نام مادرش را حتی کنیزانش هم نمیدانستند با این حال او را بخشید. منجمان هم در زمان طاهر در دربار وی حضور داشتند و در نیشابور به رصد ستارگان میپرداختند. طاهر نسبت به درخواست مردم بیتوجه نبود؛ روزی مردم بخارا از وی درخواست کردند آنها را در جهت ساخت دیوار شهر برای جلوگیری از حملهٔ راهزنان یاری کند و طاهر این چنین دستور داد:
« | تا ربضی بنا کردند بغایت نیکو و استوار و برجها ساختند و دروازهها نهادند و این به تاریخ دویست و سی و پنج بود که تمام شد. | » |
پس از روی کار آمدن طاهریان، یحیی بن اسد سامانی کسی بود که تابعیت آنان را پذیرفت و به همین دلیل در پیرامون برخی از فلسهای خود که در بنکث ضرب شده و بدون تاریخ میباشند، و نیز فلسهایی دیگر که در سال ۲۱۴ قمری ضرب کرده و فلسهایی که در سال ۲۳۳ قمری ضرب نموده، نام طاهر بن عبدالله را آوردهاست.
نوع سکه | سال ضرب | مکان ضرب | تشریح سکه | ارجاع |
---|---|---|---|---|
فلس با نام متوکل علیالله و ابوعبدالله (محمد بن متوکل علیالله) | ۲۴۰ قمری | شاش | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، ابوعبدالله، ضرب هذا الفلس بالشاش فی ولایه طاهر سنه اربعین و مائتین متن پشت: لله، محمد رسولالله، المتوکل علیالله، ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون | |
فلس با نام متوکل علیالله و ابوعبدالله (محمد بن متوکل علیالله) | ۲۴۱ قمری | شاش | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، ابوعبدالله، ضرب هذا الفلس بالشاش فی ولایه طاهر سنه احدی و اربعین و مائتین متن پشت: لله، محمد رسولالله، المتوکل علیالله، ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
زریق یا رزیق | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مصعب | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
احمد | علی | حسین | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حسن | محمد | طاهر ذوالیمینین | ابراهیم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد | حسن | عبدالله | طلحه | علی | حسین | اسمعیل | طاهر | اسحق | محمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علی | عبدالعزیز | احمد | سلیمان | طلحه | طاهر | حسین | مصعب | عبیدالله | محمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علی | مطهر | عبدالله | حسین | محمد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طاهر | احمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
This article uses material from the Wikipedia فارسی article طاهر بن عبدالله, which is released under the Creative Commons Attribution-ShareAlike 3.0 license ("CC BY-SA 3.0"); additional terms may apply (view authors). محتوا تحت CC BY-SA 4.0 در دسترس است مگر خلافش ذکر شده باشد. Images, videos and audio are available under their respective licenses.
®Wikipedia is a registered trademark of the Wiki Foundation, Inc. Wiki فارسی (DUHOCTRUNGQUOC.VN) is an independent company and has no affiliation with Wiki Foundation.