فلسفهٔ تحلیلی مکتبی فلسفی است که در آغاز قرن بیستم در کشورهای انگلیسیزبان تبدیل به مکتب فکری غالب شد.
امروزه در بریتانیا، ایالات متحده، کانادا، استرالیا، نیوزیلند و اسکاندیناوی بیشتر دپارتمانهای دانشگاهی فلسفه خود را به عنوان دپارتمانهای «فلسفهٔ تحلیلی» معرفی میکنند.
اصطلاح «فلسفهٔ تحلیلی» میتواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
طبق گفتهٔ برتراند راسل:
تجربهگرایی تحلیلی نوین [...] با روش لاک، برکلی و هیوم متفاوت است، زیرا تجربهگرایی نوین پیوستگی زیادی با ریاضیات دارد و روش منطقی قدرتمندی را توسعه دادهاست. درنتیجه در مواجهه با پرسشهای مشخص میتواند به پاسخهایی قطعی دست یابد که کیفیتی علمی و نه فلسفی دارند. این مکتب در مقایسه با فلسفههای سیستم-ساز این برتری را دارد که قادر است بهجای نیاز به اختراع یک روش ضربتی برای کل جهان، با سؤالات یکییکی مواجهه شود. روش این مکتب، از این جنبه شبیه به روش علم است. من شک ندارم که تا آنجا که معرفت فلسفی، ممکن باشد باید توسط این روشها دنبال شود؛ همچنین من هیچ شکی ندارم که با این روش بسیاری از معماهای باستان کاملاً قابلحل هستند.
جولز ولمن فلسفهٔ تحلیلی را به فرانسه معرفی کرد.
فلسفهٔ تحلیلی معمولاً در مقابل سنتهای دیگر فلسفی از جمله فلسفه قارهای، مانند اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی و همچنین تومیسم، فلسفه هندی و مارکسیسم قرار میگیرد.
ایدئالیسم انگلیسی، به سبک فرانسیس بردلی و تامس هیل گرین، در انتهای قرن نوزدهم، تبدیل به فلسفهٔ غالب در انگلیس شد. بر اساس این زیربنای فکری، پیشگامان فلسفهٔ تحلیلی، جرج ادوارد مور و برتراند راسل فلسفهٔ اولیهٔ تحلیلی را بیان کردند.
از ابتدا، یکی از پایههای فلسفهٔ تحلیلی وضوح مفهومی بودهاست که باتوجه به آن، مور و راسل هگلیسم را کنار گذاشتند، زیرا آن را سرشار از ابهام و غامضگوی میدیدند، این مسئله بهطور مثال در رسالهٔ دفاعی از عقل سلیم مور و نقد نظریهٔ روابط داخلی راسل مشهود است. راسل متقدم تحت تأثیر پیشرفتهای منطق نوین ادعا کرد که سؤالات فلسفی میتوانند با بررسی اجزای مهم و اصلیِ مفاهیم پیچیده حل شوند. جنبهٔ مهمی از ایدئالیسم انگلیسی، کلگرایی منطقی بود. به این معنا که ویژگیهای جهان نمیتوانند بدون دانستن کل جهان بهصورت کامل دانسته شوند. کلگرایی منطقی رابطهٔ نزدیکی با این ایده دارد که روابط بین اشیاء در واقع روابط داخلی (مربوط به خواص داخلی اشیاء) هستند. راسل با همراهی ویتگنشتاین اتمیسم منطقی و نظریهٔ روابط خارجی را منتشر کرد، باوری که جهان را تشکیل شده از حقایق مستقل میداند.
راسل و همکارش آلفرد نورث وایتهد در ابتدای فعالیت خود بسیار تحت تأثیر گوتلوب فرگه قرار داشتند. فرگه توسعه دهندهٔ منطق مسند بود. منطقی که نسبت به منطق ارسطویی قدیمی، به دامنهٔ وسیعتری از جملات اجازه میداد به شکل منطقی تجزیه شوند. همچنین فرگه بهعنوان یک فیلسوف ریاضی در آلمانِ ابتدای قرن بیستم صاحب نفوذ بود. برخلاف کتاب فلسفهٔ ریاضی ادموند هوسرل، که با نظریهٔ روانگرایی تلاش میکند ثابت کند مفهوم اعداد اصلی از میل روانشناختی به دستهبندی و شمردن اشیاء سرچشمه میگیرد و روان و ذهن یک منطقدان پایهٔ حساب است، فرگه تلاش کرد نشان بدهد ریاضیات و منطق مستقل از قضاوتها و وضعیت ذهنی ریاضیدانان و منطقدانان اعتبار دارند. علاوه بر این فرگه فلسفهٔ منطق و ریاضی خود را در کتابهای بنیانهای حساب و قانون اساسی حساب پایهگذاری کرد که در آنها جایگزینی برای دیدگاه روانگرایانه به مفهوم عدد معرفی کرد.
راسل هم مانند فرگه در کتاب اصول ریاضیات تلاش کرد نشان دهد ریاضیات قابل کاهش به بنیانهای منطقی است. پس از آن کتاب مبادی ریاضیات که با کمک وایتهد نوشت موجب تشویق بسیاری از فیلسوفان به توسعهٔ منطق ریاضی شد. علاوه بر این راسل، منطق اسنادی فرگه را به عنوان روش اصلی فلسفی خود انتخاب کرد، راسل اعتقاد داشت این روش میتواند ساختار زیربنایی سؤالات فلسفی را افشا کند. بهطور مثال کلمهٔ «هست» در زبان فارسی، سه معنی متفاوت دارد که منطق اسنادی بهصورت زیر بیان میکند:
راسل بهدنبال استفاده از این تمایز منطقی برای حل سؤالات منطقی بود. بهطور مثال میتوان این روش را در تحلیلش از توصیفهای قطعی در رسالهٔ در باب دلالت دید.
This article uses material from the Wikipedia فارسی article فلسفه تحلیلی, which is released under the Creative Commons Attribution-ShareAlike 3.0 license ("CC BY-SA 3.0"); additional terms may apply (view authors). محتوا تحت CC BY-SA 4.0 در دسترس است مگر خلافش ذکر شده باشد. Images, videos and audio are available under their respective licenses.
®Wikipedia is a registered trademark of the Wiki Foundation, Inc. Wiki فارسی (DUHOCTRUNGQUOC.VN) is an independent company and has no affiliation with Wiki Foundation.