عاشیق، عاشق یا آشیق (به به ترکی آذربایجانی: Aşıq، به ترکی استانبولی: Âşık) عارف و نغمهسرای سیاری است که ساز مینوازد و آواز میخواند.
پیش از جا افتادن لغت «عاشیق» این صنف با کلمه ترکی اوزان شناخته میشد. عاشیقها اغلب در بداهه خوانی مهارت دارند و شعر و آهنگ تصنیفهای خودشان را هم گاهی خود میسازند. نظائر عاشقهای آذربایجان در میان دیگر ترکزبانان، با نامهای عاشوق، بامسی، باکسی، بخشی و … مشهور بودهاند و برخی اقوام و ملل غیر ترک نیز عاشق را با همین مشخصات و گاه با همین نام و گاه با نامهای دیگر دارند. بخشیها و بخشوهای جنوب ایران و دیگر مناطق و نواحی ایران از آن جملهاند. در طول تاریخ اقوام ترک، فرمانروایان همواره در سفرهای جنگی اوزانها را به همراه میبردند تا با بیان اشعار حماسی لشکریان را تشجیع کنند.
سنت عاشقی در فرهنگ ترکی آناتولی، آذربایجان و ایران در عقاید شمنی ترکان باستانی ریشه دارد. عاشقهای قدیم با لغاتی مانند بخشی، دده (روحانی) و اوزان نامیده شدهاند. انتقال شفاهی فرهنگ، ترویج ارزشها و سنن فرهنگی از جمله وظایف این صنف بود. بر اساس حماسه نامه دده قورقود ریشه عاشقها حد اقل به قرن هفتم میلادی میرسد. کتاب دده قورقود شامل ۱۲ داستان راجع به دوران مهاجرت اوغوزها، قبیلهای صحرا گرد از ترکان، از آسیای میانه به ترکیه و آذربایجان است. موسیقی عاشیقی به تدریج در طی این مهاجرت بزرگ و چالشهای منتجه با ساکنین اصلی مناطق تکامل یافت. یکی از مؤلفههای این تکامل پذیرش ارادی اسلام توسط ترکها بود. دراویش ترک، در تلاش برای گسترش دین بین همزبانان کوچنشین خود، زبان تودهها و موسیقی تودهای را مؤثر یافتند. بدینترتیب، موسیقی عاشیقی پا به پای ادبیات عرفانی رشد کرده و صیقل یافت. آغاز این همزیستی به زمان خواجه احمد یساوی میرسد.
برجستهترین حادثه در تاریخ موسیقی عاشقیٔ بر تخت نشستن شاه اسماعیل صفوی (۱۴۸۷–۱۵۲۴) بود. شاه اسماعیل پادشاهی شاعر بود، که با تخلص ختایی یک دیوان مثنوی در وصف علی بن ابیطالب سروده بود. این پادشاه خود را یک عاشیق به حساب میآورد، و چنان به این هنر وابسته بود که در شعری همراه داشتن ساز را جز ارکان اربعه انسانیت شمردهاست:
Bu gün ələ almaz oldum mən sazım | امروز سازم را به دست میگیرم، | |
Ərşə dirək-dirək çıxar avazım | تا آوازم در افلاک طنین اندازد. | |
Dörd şey vardır hər qarındaşa lazım | فریاد سر میدهم که آدمیت بر چهار رکن است: | |
Bir elm, bir kəlam, bir nəfəs, bir saz | علم، کلام، نفس، و ساز. |
بنا بر نظر فوأد کپرولو در زمان شاه اسماعیل لغت عاشیق جایگزین اوزان شد. در واقع میتوان گفت که در آذربایجان فرهنگ عاشیقی، در فرم کنونی، یادگار شاه اسماعیل صفوی است.
با زوال سلسله صفوی فرهنگ ترکی در میان طبقه حاکمه ایران کمرنگتر شّد. در عوض، هنر عاشقی در فرم داستانهای منظوم عامیانه در متن جامعه به بقای خود ادامه داد. در دوران سلسله پهلوی فرهنگ آذربایجان دچار رکود شد. با اینحال، علیرغم ممنوعیت ضمنی نوشتن به زبان ترکی، موسیقی عاشقی تحمل میشد. عاشیقها در قهوهخانههای تبریز و ارومیه و شهرهای دیگر برنامه اجرا میکردند. در تبریز ساز عاشیق با بالابان و قاوال همراهی میشد ولی در ارومیه اجرای تکساز رایج بود. در دوره ده ساله بعد از انقلاب اسلامی موسیقی عاشقی، همانند دیگر موسیقیها، تا حدی ممنوع شّد. در سالهای میانی دهه شصت، عاشیق رسول قربانی، که به سختی با پارچه فروشی زندگی میکرد، خواندن آوازهایی با مضامین مذهبی و انقلابی را آغاز کرد. دولت ایران بزودی به اهمیت تبلیغی این ژانر موسیقی پی برده و موسیقی عاشقی را ترویج کرد. در حال حاضر موسیقی عاشقی در اوج شکوفایی است.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی جمهوریهای تازه استقلال یافته در قفقاز و آسیای میانه بخشی از هویت فرهنگی خود را در سنت عاشقی جستجو کردند؛ اتفاقی که موقعیت اجتماعی عاشقها را بالا برد. در نتیجه موسیقی عاشقی، با تجربه کردن نوع آوریها، با اجراهای حرفهای مناسب برای محیطهای شهری سازگار شد. برای نمونه، در مسابقه آواز یوروویژن ۲۰۱۲، در بخشی از اجرای تیم جمهوری آذربایجان آلات عاشیقی نواخته شدند. بعلاوه، در نتیجه تلاشهای دولت جمهوری آذربایجان، سپتامبر ۲۰۰۹، هنر عاشقی آذربایجان در لیست معارف فرهنگی یونسکو قرار گرفت.
استادی در هنر عاشیقی مستلزم توانایی همزمان در سخن (شامل شاعری و به یاد داشتن داستانهای عاشیقی) و نواختن ساز است. بر این اساس است که عاشیقها در توصیف هنر خویش جفت لغات ساز و سوز (söz) را با هم بکار میبرند. صمد ورغون، سراینده معروف آوازهای عاشیقی، در این باره میگوید،
Binələri çadir çadir | قلههای بیشمار مانند چادرها برافراشته شدهاند، | |
Çox gəzmişəm özüm dağlar | من اغلب این کوهها را گشتهام. | |
Ilhamini səndən ali | از شما کوهساران است که الهام میگیرد، | |
ءMənim sazim, sözim dağlar | هم ساز من هم سخنم. |
عاشیقها در اجرای موسیقی خود از ۳ آلت موسیقی (ساز، بالابان و قاوال) بهره میجویند.
ساز عاشیقی، که عموماً با تک لغت ساز شناخته میشود، با قوپوز و چگور همخانواده است و از جهات زیادی به باغلاما شباهت دارد. ساز کاسهای حجیم و نیمه گلابی، از چوب درخت توت، و دستهای از چوب درخت گردو یا زردآلو است که روی آن سیم و پردهها را برای نواختن آهنگهای گوناگون نهادهاند. ساز عاشیقی با مضراب نواخته میشود. روی بسیاری از سازهای عاشیقی تزییناتی از جنس صدف، استخوان یا پلاستیکهای رنگی دیده میشود. ساز دارای ۲۰ پرده میباشد و از ۹ سیم تشکیل میگردد. در این آلت موسیقی هفت پرده اصلی و پنج نیم پرده وجود دارد. اولین پرده سیم اول ساز بر اساس اوکتاو «do» تنظیم میشود. پردههای این ساز بر اساس اوکتاو، به قرار زیر است:
بالابان سازهای بادی با طول ۲۸۰ الی ۳۲۰ میلیمتر است. این ساز ۹ سوراخ – یک سوراخ در قسمت زیرین ساز و هشت سوراخ در قسمت بالای ساز – دارد. وسعت صدای ساز از «sol» اوکتاو تا «do» اوکتاو دوم است. قاوال که از سازهای ضربی است از کشیدن پوست ماهی/ بز/ تلق بر روی دایره چوبی تشکیل میشود.
کوک ساز عاشیقی
ساز عاشیقی با کوکهای مختلفی نواخته میشود. عاشیقهایی که تکنیک نوازندگی پیشرفته تری دارند و نیز تکنوازها از کوکهای متنوع استفاده میکنند، اما متداولترین، سادهترین و عمومیترین کوکی که بیشتر عاشیقها از آن استفاده میکنند کوک زیر است:
(سیمها در سه دستهٔ ۳-۳-۳ ویا نوع رایج کنونی ۳-۲-۳ دستهبندی میشوند که هر گروه سیم تمام تارها با یک نت کوک میشوند که نوع معمول امروزی در کوک قوپوز از پایین به بالا: Re> Do> Do
میباشد.
دستان بندی ساز عاشیقی
سه روش مختلف دستانبندی در ساز عاشیقی وجود دارد که اختالفشان در تعداد دستانهاست. در قدیم این ساز ۹ دستان داشت و امروزه حدود ۱۶ دستان دارد و تکنوازان از سازهایی با ۱۹ تا ۲۲ دستان استفاده میکنند.
شایعترین قالبهای شعری عاشیقها عبارتند از گرایلی، قوشما و تجنیس.
گرایلی از سه تا پنج بند تشکیل شدهاست. هر بند چهار مصراع دارد، و هر مصراع دارای هشت هجا است. سه مصراع هر بند با هم و مصراع آخر تمام بندها با همدیگر هم قافیهاند (... abcb, dddb, eeeb). در بند آخر، که مهربند نام دارد، سراینده تخلص خود را عنوان میکند. موضوع اشعار سروده شده در قالب گرایلی وصف زیبایها، طبیعت، و عشق است. نمونه:
Sallandı, yana yeridi | Bir gözəl keçdi qarşıdan | |
Od saldı cana, yeridi | Kiprik çaxdı, oğrun baxdı | |
... | ... |
قوشما از سه، پنج، یا هفت بند تشکیل شدهاست. هر بند چهار مصراع دارد، و هر مصراع دارای یازده هجا است. سه مصراع هر بند با هم و مصراع آخر تمام بندها با همدیگر هم قافیهاند (... abcb, dddb, eeeb). در بند آخر، که مهربند نام دارد، سراینده تخلص خود را عنوان میکند. قوشما، بسته به محتوی کلامی، انواع مختلف دارد که معروفترین آنها عبارتند از، استادنامه، وجودنامه، گزللمه (Gözəlləmə)، و قفل بند (Qıfılbənd). نمونه:
Doğru sözün, düz ilqarın görmədim | Bivəfanın, müxənnəsin, nakəsin | |
Namusun, qeyrətin, arın görmədim | Namərdin dünyada çox çəkdim bəhsin | |
... | ... |
تجنیس تجنیس بر مبنای هم قافیه کردن کلمات جناس (لفظاً یکی و معناً مختلف) بنا شدهاست. تجنیس سه نوع است: دداق دیمز (Dodaqdəyməz)، ایاقلی (Ayaqlı)، و جیغالی (Cığalı). نمونه:
Ya divani, ya da təcnis çal, a çal! | Aşıq, götür doqquz telli sazını | |
Əsirgəmə, kəlləsindən, çal, a çal! | Düşmən üçün seç qılıncın sazını | |
Qəmli aşıq qəlbin neçin döyünü? | Yaxşı aşbaz tanır yaxşı düyünü | |
Bir ilmək yox, üçün möhkəm çal, a çal! | Möhkəm bağla, açılmasın düyünü | |
Faydasızdır zər-qızıllar, axçalar | Nə vaxtacan fələk mənə ax çalar? | |
Deyərlər ki, qoca aşıq, çal, a çal! | Cavan Hüseyn, qara xəttin ağ çalar |
بایاتی از انواع سرودههای عاشیقی است که رواجش در بین عامه مردم، بیش از سایر انواع ادبی است. هر بایاتی چهار مصراع دارد وهر مصراع از ۷ هجا تشکیل میشود. مصراعهای اول، دوم و چهارم هم قافیه بوده و مصراع سوم آن آزاد است. دو مصراع نخست تمهیدی برای گفتن جان کلام در مصراعهای سوم و چهارم به کار گرفته شود. بایاتی شباهت بسیاری با دوبیتی دارد. بایاتی برگرفته از نام قومی قدیمی از اقوام» اوغوز «(ترک) یعنی» بایات «(بیات) بودهاست. بایاتیهای ساری عاشیق معروف هستند. نمونه:
Aşıq tərsinə quyon | عاشیق را در خلاف جهت خاک کنید | |
Yüyün tərsinə quyon | غسل داده بعد در خلاف جهت خاک کنید | |
Yaxşi nin qibləsinə | رو به قبله یاخشی | |
Məni tərsinə quyon | مرا خلاف جهت خاک کنید |
مشاعره در زبان ترکی دئیشمه (deyişmə) نامیده میشود، و در عمل نوعی مبارزه و دیالوگ دو آشیق به صورت پرسش و پاسخ است. به این نوع مبارزه در برخی نواحی ایران همچون ساوه و همدان، آچوب باغلَمه (açub bağleme) گفته میشود. در گذشته رسم بر این بود که در پایان این مبارزه عاشیق مغلوب سازش را به رقیبش تسلیم میکرد. نوع سادهتر و رایجتر دئیشمه مشاعره حروفی یا سوزلر دیشمه سی میباشد این نوع از مشاعره همانند مشاعره فارسی انجام میشود با این تفاوت که با ابیات ترکی انجام میشود نوع دیگری از دیشمه سچمه دیشمه (مشاعره گزینشی) نامیده میشود آشیق اول بیتی را خوانده و یک کلمه از بیت را مشخص میکند و خطاب به آشیق دوم میگوید سن دنه … دن یعنی تو بگو از کلمه … و آشئق دوم باید بیت را کامل کند. نوع سختتر مشاعره یاریم یرپاق نامیده میشود و در آن آشیق مصرعی (یارپاق) از یک شعر را گفته و آشیق دوم باید مصرع (یارپاق) دوم همان شعر را همراه با ساز زدن بگوید. در تیر ماه ۱۳۹۰ شهرداری تبریز نخستین جشنواره عاشیقلار دئیشمه سی را برگزار کرده و به نفرات برتر جایزهای به نام جایزه عاشیق عباس توفارقانلی را تقدیم نمود.
در اینجا، به عنوان مثال، یک نمونه از مشاعره خسته قاسم و لزگی احمد را میآوریم.
خسته قاسم:
او ندیریکی، اوتوزوندا، جواندیر | آن چیست که در سی جوان است | |
اون بئشینده قوجالانان اولودور | ولی پانزده اش پیر مینماید و فرتوت | |
اوندریکی دیلی آیری، سؤزو بیری | آن چیست که زبانش مجزا ولی حرفش یکی است | |
اوهانسی دریادیر ایچی دولودور؟ | آن کدام دریاست که پر و انباشتهاست؟ |
لزگی احمد:
او، آی دیرکی، اوتوزوندا جواندیر | آن ماه است که در سی جوان است | |
او نبئشینده قوجالانی اولودور | و در ۱۵ اش پیر است و فرتوت | |
او قلم دیر، دیلی آیری، سؤزو ییر | آنقلم است که زبانش جدا ولی حرفش معلوم است | |
علم دریاسی هر دریادان دولودر | و ان دریای دانش است از هر بحری پرتر است |
موسیقی عاشقی در طی تکامل خود اصولی را تدوین کرده که انتظار میرود توسط عاشقها رعایت شود. این اصول در یکی از ساختههای عاشق علعسگر خلاصه شدهاست.
Aşıq olub diyar-diyar gezenin | آنکه در لباس آشیقی جهانگرد شود، | |
Ezel başdan pürkamalı gerekdi | همان اول پر کمالی بایدش | |
Oturub durmaqda edebin bile | در نشست و برخاست آداب داند | |
Me'rifet elminde dolu gerekti | در علم معرفت باید کامل باشد | |
Halqa heqiqetden metleb qandıra | به خلق از معرفت چیزی آموزد | |
Şeytanı öldüre, nefsin yandıra | با اغماض از نفسش شیطان سوزاند | |
El içinde pak otura, pak dura | در بین خلق چشم پاک باشد، | |
Dalısınca xoş sedalı gerekdi | طوریکه در پشتش حرفی گفته نشود | |
Danışdığı sözün qiymetin bile | موجز حرف زده قیمت کلمه را بداند | |
Kermesinden lel'i-gövher toküle | جوری که از حرفش گوهر ببارد، | |
Mecazi danışa, mecazi güle | در لفافه حرف زده و در لفافه بخندد | |
Tamam sözü müemmalı gerekdi | گفتارش رمز گونه باشد | |
Arif ola, eyham ile söz qana | همانند عارفان معنی ایهام بداند | |
Namehremden şerm eyleye, utana | از نامحرم شرم کند | |
Saat kimi meyli Haqq'a dolana | بسان عقربهای دور حقٔ بچرخد | |
Doğru qelbi, doğru yolu gerekdi | قلبی صاف و نیتی صاف داشته باشد | |
Elesger haqq sözün isbatın vere | علسگر حاضر است حرف حقٔ را اثبات کند | |
Emelin melekler yaza deftere | در حالی که ملائک اعمالش را ثبت میکنند | |
Her yanı istese baxanda göre | و در حالی که هر عملش زیر نظر است | |
Teriqetde bu sevdalı gerekdi | چرا که و در طریقت عشق قدم نهادهاست. |
در فرهنگ کهن ترکها، قوشما به هر نوع شعری گفته میشد. با گذشت زمان مفهوم این کلمه به اشعاری محدود شد که عاشقها در آوازهایشان استفاده میکنند و مهارت در سرودن قوشما یکی از ارکان حرفه عاشیقی شد. برخی از قوشماها مورد پسند عامه قرار گرفته و به نسلهای بعدی منتقل میشوند. در نتیجه، با بررسی قوشماهایی که تا عصر ما حفظ شدهاند میتوان امیال غالب تودهها را در اعصار گذشته مشخص کرد. بدینترتیب، عاشیقها را میتوان زبان گویای تودههای مردم به حساب آورد. این مفهوم را علیرضانابدل (اوختای) در شعری جاودانه ساختهاست.
چال عاشیق سازینی، اورهگیم دولوب | عاشیق سازت را بزن قلبم پر شدهاست | |
بعضاً اینسان ایچون درمان بو اولور | گاهی این درمانی برای دردهای انسانست، | |
سازین نغمهلری آخسین کؤنلومه | بگذار نغمههای سازت در روحم جاری شود | |
یوخسا چیچکلریم عطشدن سولور | و گرنه شکوفههایم از غم پلاسیده خواهد شد | |
چال عاشیق سازینی، بلکه سازیندا | عاشیق سازت را بزن شاید در نغمه هایت | |
اومودسوز حیاتا بیر اومید تاپیم | برای ناامیدیهای زندگی امیدی بیابم | |
گل عاشیق سازیندا صبردن دانیش | عاشیق بیا و در سازت از صبر بگو | |
بلکه دؤزمک درسین آغزیندان قاپیم… | بلکه درس صبوری را از دهانت بقاپم …. | |
اینسان دردلرینی گل سازیندا چال | دردهای انسان را در سازت بنواز | |
دؤزوملی عاشیقلاردان حکایت ائت | از عاشیقهای خوب حکایت کن | |
گل، بیزه آی عاشیق عشق درسی وئر | بیا ای عاشیق بما درس عشق بده | |
اومیدسیز ساعاتدا دردیمیزه یئت | در ساعات ناامیدی به دردمان برس. |
شاید در تلاش برای آرامبخشی ناملایمتهای اجتماعی، عنصر رئالیسم با تأکید بر عشق زمینی در آثار متاخر برجسته تر است. مثالی از عاشق مشهور قرن بیستم، عاشیق حسین جوان (با ترجمه شهربانو قایاقیزی):
چکیلیب قدرتدن قاشلارین گؤزهل | از طرف خدا ابروهایت زیبا نقش شده | |
کیمین اولاجاقسان یاری، بختهور؟ | خوشا آنکس که معشوقش تو باشی، | |
تؤکولوب گردنه ایپک ساچلارین | گیسوی ابریشمی ات بر گردن ریخته | |
کیم هؤروپدو او ساچلاری بختهور؟ | خوشا آنکس که آن گیسو را تنیده | |
تهزهجه غنچهدن چیخیب یاناغین | تازه از غنچه بیرون آمده گونهات | |
شفق سالیب گردنه بلور بوخاغین | غبغب بلورت بر گردنت نورافشانی کرده | |
نه شیرین دیر دیلین، قایماق دوداغین | چه شیرین زبانت، خامه لبانت | |
شان چکیبدی یقین آری بختهور … | حتماً زنبور آنجا شانی تنیده! ..... |
ایلهان باشگوز (İlhan Başgöz) کسی بود که داستان عاشیقی را تحت عنوان حکایه (Hikaye) در زبان انگلیسی جا انداخت. بر مبنای نوشته او، علیرغم آنکه حکایه عمدتاً منثور است ولی تعدد قطعات شعری در میانه متن ویژگی اساسی این سبک ادبی عامیانه میباشد. تعداد این قطعات ممکن است در برخی حکایت از صد تا فراتر برود. از آنجا که هنر عاشقی در اساس شفاهی است، تعداد داستانهای عاشیقی باید از تعداد عاشقها بیشتر باشد. با اینحال، بعضی از داستانها در طی زمان بر جسته تر شده و به صورت مکتوب درآمدهاند. موضوع اصلی داستانهای عاشیقی عشق زمینی، جنگهای حماسی، یا ترکیبی از هر دو تاست. در روایت داستانهای عاشیقی، علیرغم محیط اسلامی وقایع، قهرمانان زن ساز بدست گرفته و در نظر عمومی آواز میخوانند.
در ایران، قهوهخانههایی که به اجرای داستان عاشیقی اختصاص داشته باشند به بنام قهوهخانه عاشیقلار شناخته میشوند. معروفترین این نوع مکانها قهوهخانه حسین تیرانداز در مقابل باغ گلستان تبریز بود. فعالین چپ در دهه پنجاه پای عاشیق عبدالعلی نوری و عاشیق حسن اسکندری را به این قهوهخانه باز کرده و آنجا را به محفل روشنفکری تبریز تبدیل کردند. قهوهخانه که سابقاً اغلب محل مراجعهٔ روستاییان بود به تدریج پر از دانشجویان و جوانان میشد. حتی برخی از مسافرینی که به تبریز میآمدند سراغقهوهخانه عاشیقلار را میگرفتند. قهوهخانه همیشه مملو از جمعیت بود. عاشیقها یکی پس از دیگری ساز بدست میگرفتند و در میان جمعیت جوان حاضر در قهوهخانه میگشتند و آوازهای مورد تقاضای آنان را میخواندند.
در زیر برخی از داستانهای عاشیقی معروف لیست شدهاند:
Dostun en güzeli bahçesine bir hoyrat girmiş | رقیبی بدکردار به گلزار محبوبم آمد، | |
Korudur hey benli dilber korudur | دلبرم، بوتهها خشکیدند، خشکیدند. | |
Gülünü dererken dalını kırmış | به قصد چیدن گلی ساقهها برافکند | |
Kurudur hey benli dilber kurudur | دلبرم، بوتهها خشکیدند، خشکیدند… |
تانری سنی خوش جمالا یئتیرمیش | خداوند ترا زیبا آفرید | |
سنی گؤرن عاشیق، عاغلین ایتیرمیش | دلباختگان خرد از دست فروهشتند، | |
ملکلرمی درمیش، گؤیدن گتیرمیش | گویی ملائک تو را از آسمان چیده و آوردهاند. | |
حاییف که دریبلر آز بنفشه نی. | حیف که عرضه کم بود و بنفشهها را چیدند! |
İgid olan ixlas bağlar Yasinə | Oxudum Quranı çıxdım Yasinə | |
Namərd boynu ya sına | Aşıq deyər ya sına | |
Ya inciyə, ya sına | Nanəcibə söz demə | |
Eşidənlər deyər, ay hayıf, hayıf | Qasım ölər, ellər gələr yasına |
Ay ağalar , bir zamana gəlibdir | ای آقایان شما را گویم از زمانهای که، | |
Ala qarğa şux tərlanı bəyənməz | کلاغ سیاه بلبل زیبا را نمیپسندد | |
Oğullar atanı, qızlar ananı | پسران پدر را، و دختران مادر را | |
Gəlinlər də qaynananı bəyənməz | و عروسان مادر شوهر را نمیپسندند. |
جیلوه لنیب نه کارشیمدا دورموسان | چه آراسته روبرویم ایستادی | |
اولوم سنه قوربان آی ساری کؤینک | الهی که قربانت شوم ای پیراهن طلایی، | |
دویماق اولمور عشوه سیندن نازیندان | از عشوه و نازت سیر نمیشوم | |
فره کهکلیک کیمی خوش آوازیندان | از آواز خوش کبک مانندت | |
یئل ووروب روبندی آچیب اوزوندن | باد نقاب را از چهراه ات کنار زد | |
ائله بیلدیم دوغدی گون آی اوزوندن | فکر کردم که مهتاب و آفتاب از چهره ات تابید | |
اگر قدم قویوب بیر بیزه گلسن | اگر قدم رنجه کنی و به خانهمان بیائی | |
یئرین وار گؤز اوسته آی ساری کؤینک … | روی تخم چشممان جا داری پیراهن طلایی …. |
Kader böyle imiş böyle yazılmış | تقدیر چنین بود چنین نوشته، | |
Gidiyorum kara gözlüm ağlama | میروم، چشم سیاهم گریه نکن | |
Mezarımız gurbet ele kazılmış | مزارمان بر دیار غربت کنده شده | |
Gidiyorum dudu dilim ağlama | میروم طوطی زبانم گریه نکن… |
عاشیق مسیح الله رضایی زاده 1946 و وفات اوت 2016 (چهارم مرداد 1395 -هفتاد سال) از مشهورترین عاشیق¬های منطقه قزوین، شمال همدان و ساوه بود. اشعار و نواهای وی در بین عشایر و ایلات این منطقه از شهرت بسیار زیادی برخوردار است ایشان در۲۲ کیلومتری آوج در روستای پرسبانج ( پرسبانا ) در بخش خرقان شرقی بدنیا آمده و رشد واعتلا یافته اند. نام پدرایشان کربلایی ولی ونام مادرش صاحب سلطان بود که هردو دراین روستا مرحوم و مدفون هستند. برادران ایشان در محله عباس آباد شهریاردراستان تهران زندگی میکنند. اوج آوازه و شهرت ایشان قبل از انقلاب ایران بوده و یکی از پرآوازه ترین آشیق های ترکی است که در بین عشایر بویژه شاهسونهای ساوه و قم واذری زبان¬ها شهرت خاص دارد . او درزندگی شخصی خود نیز عاشق بود و ازدواج با همسرش نیز همچون داستان های افسانه ای اش سرشار از عشق و سرگشتگی بوده که بعد از فراز و نشیب هایش به مقصود رسید (البته به قول خودش شاید همسرش عاشق اوبوده ) . نوارهای کاست اودراستریو خیام قم تکثیر ودربین دوستداران وی به سرعت منشر می گردید . آرم مخصوص کبوتر (گئوگرچین ) لوگوی معرف نوارهای اوبود . داستان کوراوغلی - اصلی وکرم - بش بش - و... شنوندگانش را پای رادیو ضبط ها میخکوب می کرد وعده ای را به وجد می آورد . عده ای نیز آن قدر غرق در شخصیت ها ومحتوای داستان های او می شدند که شاهد اشک ریختنشان بودهام .حضور عاشق مسیح اله رضایی در مجالس جشن وعروسی هرآذری زبان افتخاری بود که نصیبشان می شد . در دهه شصت گوشه ه ای از نوارها خود را به تقدیر از رزمندگان و دلاوریهای آنان مزین کرد و با همراهی با تحولات انقلاب توانست درحد محدود به فعالیت های هنری خود ادامه دهد . درسال های اخیر علیرغم اجراهای محدود دچار تالمات شدید ناشی از مرگ فرزند جوان خود شد که دررثای وی نیز آهنگ های جانسوزی را زمزمه نمود . این آشیق چهره ماندگارهنری روستای پرسبانج بیش از نیم قرن ازعمر خودرا صرف اعتلای فرهنگ باستانی آشیق خوانی آذری ها نمود.
This article uses material from the Wikipedia فارسی article عاشیق, which is released under the Creative Commons Attribution-ShareAlike 3.0 license ("CC BY-SA 3.0"); additional terms may apply (view authors). محتوا تحت CC BY-SA 4.0 در دسترس است مگر خلافش ذکر شده باشد. Images, videos and audio are available under their respective licenses.
®Wikipedia is a registered trademark of the Wiki Foundation, Inc. Wiki فارسی (DUHOCTRUNGQUOC.VN) is an independent company and has no affiliation with Wiki Foundation.