بهاءالله: بنیان‌گذار و پیامبر دین بهائیت

میرزا حسین‌علی نوری (۱۱۹۶–۱۲۷۱ شمسی؛ ۱۸۱۷، تهران – ۱۸۹۲ میلادی، عکا) مشهور به بَهاءُالله، از پیروان باب و پایه‌گذار آیین بهائی بود.

پیروان او بهائی خوانده می‌شوند. این رهبر دینی ایرانی–عثمانی ایرانی‌تبار بود که بعدها به ممالک عثمانی تبعید شد. بهائیان معتقدند که حسینعلی نوری، بنیانگذار دین بهائی جدیدترین مظهر ظهور خداوند است، همچون ابراهیم، موسی، بودا، زرتشت، عیسی، محمد، و علی‌محمد باب رسالتش برای ایجاد تمدّنی جدید و جهانی است که بشر در این زمان بدان نیازمند است. آموزه‌های او به طرفداری از صلح و وحدت جهانی بین همه نژادها، ملت‌ها و ادیان می‌پردازد. تا سال ۱۳۸۹ شمسی مطابق با ۲۰۱۰ میلادی شمار بهائیان ۷ میلیون نفر (۰٫۱٪ جمعیت جهان) برآورد شده‌است.

بهاءالله
میرزا حسین‌علی نوری
نام هنگام تولدمیرزا حسینعلی نوری
زادهٔ۱۸۱۷
تهران، ایران
درگذشت۱۸۹۲
عکا، ولایت بیروت، امپراتوری عثمانی (اسرائیل کنونی)
آرامگاهروضهٔ مبارکه
ملیتایرانیامپراتوری عثمانی:۲۶۰
دیگر نام‌هابهاءالله
سدرة المنتهی
جمالِ‌مُبارک
هیکلِ اَطهَر
حسینعلی نوری مازندرانی
پیشهرهبر دینی و پایه‌گذار آیین بهایی
شناخته‌شده برایپایه‌گذاری دین بهائی
کارهای برجستهکتاب اقدس
رساله سؤال و جواب
کتاب عهدی
کتاب ایقان
کلمات مبارکه مکنونه
پیش ازعبدالبهاء
همسر(ها)آسیه
فاطمه
گوهر
فرزندانعباس (غُصنِ اَعظَم)
مشهور به عبدالبهاء
بِهیّه (ورقهٔ عُلیا)
میرزا مهدی (غُصنِ اَطهَر)
میرزا محمدعلی (غُصنِ اَکبَر)
والدینپدر: میرزا عباس نوری
مادر: خدیجه خانم

میرزا حسین‌علی، در خانواده ای از ملاکین منطقه نور مازندران، که با دربار قاجار ارتباط داشت در تهران متولد شد. او که با تفکر شیخی آشنا بود، به سال ۱۲۲۳ شمسی برابر با ۱۸۴۴ میلادی در ۲۷ سالگی، با دریافت یک نامه از سید علی‌محمد باب به او ایمان آورد و به تبلیغ آموزه‌های او پرداخت. او درحالی‌که عازم قلعه شیخ طبرسی بود در آمل توسط مأموران دولتی گرفتار چوب و فلک شد. او در گردهمائی بدشت لقب بهاءالله به معنی «شکوه خداوند» را برای خود برگزید. برخلاف انتظار، علی محمد باب قبل از تیرباران، حداقل در ظاهر، میرزا یحیی صبح ازل، برادر کوچکتر و ناتنی بهاءالله را به عنوان رهبری تشریفاتی جنبش برگزید. پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط بابی‌ها، بهاءالله به عنوان رهبر بابی‌ها دستگیر و زندانی شد. به گفتهٔ وی، او در دوران حبس خود در سیاه‌چال تهران هم‌زمان با تحمل سختی‌های بسیار تجربه‌های عرفانی زیادی کرد. در یکی از تجربه‌ها حوریهٔ الهی را مشاهده نمود که او را به رسالت الهی و نصرت خداوند اطمینان داد و با این وعده روحش را مسرور ساخت. بهائیان این واقعه را نشانهٔ تولد آئین بهائی می‌دانند. او پس از چهارماه، تبرئه شد و به همراه همسر و فرزندان خردسال خود به بغداد در عراق عثمانی تبعید شد.

پس از مدتی بهاءالله در اعتراض به سیاست‌های برادرش از بغداد به سلیمانیه رفته و درویشی پیشه کرد. اما پس از دوسال دوباره به دعوت بابی‌ها به بغداد برگشت. سیاست غیبت صبح ازل و نوشته‌های بهاءالله مانند کتاب ایقان در بغداد باعث شدند که اکثر بابی‌ها پیرو بهاءالله شده و او به عنوان رهبر بابی‌ها شناخته شود. او سپس در سال ۱۲۴۲ خورشیدی مطابق با ۱۸۶۳ میلادی قبل از ترک عراق به قصد قسطنطنیه، در بغداد اعلان کرد که همان من‌یظهره‌الله یا موعودی است که باب به آمدنش وعده داده‌بود. احتمالاً تحت فشار دولت ایران، دولت عثمانی او را به استانبول و سپس به ادرنه تبعید کرد. در سال ۱۲۸۰، او جدایی خود از صبح ازل را اعلان نمود و خود را پیامبری مستقل معرفی‌کرد. عموم بابیان به وی گرویدند و از آن پس بهائی نامیده شدند.

تبعید بهاءالله به ادرنه هم‌زمان با اصلاحات نوگرایانه در امپراتوری عثمانی بود که ذهن بهاءالله و همراهانش را با مفاهیم مدرن مشغول کرد:۵۲ و او با نوگرایان در تماس بود.:۶۸–۶۹ برخی دانشوران او را به‌شدت تحت تأثیر افکار مسیحی و غربی رایج در عثمانی عصر خود می‌دانند که بعدها این اندیشه‌ها را با اندیشه‌های شیعی و تصوف آمیخته و در آثارش آورد.:۵۰۹ ولی در مقابل برخی دیگر از دانشوران شباهت اندیشه‌ها را دلیل تأثیر پذیرفتن بهاءالله از متفکران غربی نمی‌دانند، و شباهت‌ها را سطحی و اندیشه‌های بهاءالله به خصوص در زمینه تکاملِ جمعیِ و وحدتِ نوعِ بشر، سیر تکاملی ادیان، و نقش دین در پویاییِ اجتماعی و معنوی انسان با متفکران غربی هم عصر او در تضاد می‌دانند.

بهاءالله رسالتش را با نوشتن نامه به سران کشورهای مختلف به صورت عمومی اعلام نمود. در این نامه‌ها بهاءالله خود را موعود تمامی ادیان نامید و سران کشورها را دعوت کرد تا از طریقت ایجاد امنیت جمعی، خلع سلاح بین‌المللی و ایجاد یک جامعه متحد جهانی به صلح دست یابند. وی همچنین در این نامه‌ها بر لزوم دموکراسی، جدایی دین از سیاست، حکمرانی قانون، تساوی و رواداری دینی تأکید کرد. دولت عثمانی به دلیل درگیری میان ازلیان و بهائیان و دعاوی دینی بهاءالله، وی و ۷۰ تن از پیروانش را به عکا تبعید و در قلعه‌ای زندانی کرد.

بهاءالله آثار زیادی از خود به جای گذاشت. تا کنون حدود پانزده هزار نامه و متن نوشته شده توسط وی شناسایی شده‌است. از جمله این آثار می‌توان به کتاب ایقان، کلمات مکنونه، جواهر الاسرار، چهار وادی، هفت وادی، کتاب عهدی و کتاب اقدس اشاره کرد. او اندیشهٔ فاجعه‌بار مبارزهٔ مسلحانه در بابیت را (که صبح ازل هنوز به‌آن پایبند بود) با تهذیب نفس مشابه تصوف و عرفان جایگزین کرد. آثار بهاءالله بر فضائل اخلاقی، اصل یگانگی نوع انسان، صلح جهانی، جدایی دین از سیاست، قانون‌مداری، ترویج یک نظام آموزشی همگانی و اجباری، برابری زن و مرد، همزیستی ادیان، ترکِ تعصبات دینی و نژادی و پرهیز از ملی‌گرایی افراطی و نفی کامل خشونت تأکید می‌کند. وی کتاب اقدس را دوران عکا به درخواست پیروانش برای احکام و مناسک مذهبی ارائه می‌کند و آن را وحی الهی و جایگزینی برای قرآن و کتاب بیان می‌داند. در این کتاب بهاءالله طبقه پیشوایان دینی را در آئین بهائی منسوخ می‌نماید نظم اداری بهائی که در راس آن بیت العدل اعظم قرار دارد را تشریح و قوانین مدنی، کیفری، اخلاقی و دینی بهائی را که قرار است با تفسیرهای رسمی و یک نظام اداری همراه باشد مشخص می‌نماید.

بهاءالله در سال۱۲۷۱ شمسی برابر با ۱۸۹۲ میلادی در عکا درگذشت و عبدالبهاء جانشین او شد.

زندگی

بهاءالله: زندگی, اندیشهٔ بهاءالله, آموزه‌ها 
آرامگاه بهاءالله

کودکی و جوانی

میرزا حسینعلی نوری، از اهالی منطقهٔ نورِ مازندران، در سالِ ۱۱۹۵ هجری شمسی (۱۲ نوامبر ۱۸۱۷) در تهران متولد شد. بهائیان نسبت وی را از یک سو به زرتشت و از سوی دیگر به یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی می‌دانند. همچنین به اعتقاد بهائیان، حسینعلی نوری از طریق همسر سوم ابراهیم، (قطوره) به وی منسوب است. پدرش میرزا بزرگ نوری از رجال دوره فتحعلی شاه و مردی ادیب و خطاط بود و در دربار شاه ایران منصبی عالی داشت. او به مانند دیگر فرزندان چنین خانواده‌هایی آموزش‌هایی چون خواندن، نوشتن، خوشنویسی، خواندن قرآن و اشعار شعرای مشهور ایرانی (چون عطار، حافظ و مولوی) را در خانه و از معلمان خصوصی دریافت کرد. میرزا آقاسی، نخست‌وزیر وقت، علیرغم دشمنی با میرزا بزرگ، به بهاءالله منصب مهمی در دولت پیشنهاد داد، ولی بهاءالله نپذیرفت و ترجیح داد که به اداره املاک و فعالیت‌های خیریه به همراه همسرش آسیه خانم بپردازد. امیرکبیر نیز مقام و مناصبی در دستگاه حکومت به او پیشنهاد داد که آن را هم نپذیرفت. هنگامی که پدر بهاءالله، میرزا بزرگ، در سال ۱۸۳۹ درگذشت، بهاءالله مسئولیت تربیت و مراقبت از فرزندان میرزا بزرگ را که هنوز خردسال بودند بر عهده گرفت.

بهاءالله در آثارش از چند رویداد در کودکی که عمیقاً وی را تحت تأثیر قرار داده‌اند می‌گوید. او در یکی از آثار خود یک نمایش عروسکی را توصیف می‌کند که در کودکی شاهد آن بوده و شخصیت‌های آن بسیار واقعی به نظر می‌رسیده‌اند. در پایان نمایش، او عروسک‌گردانی را می‌بیند که با جعبه‌ای از خیمه بیرون می‌آمده‌است. عروسک‌گردان به او می‌گوید که تمام آن نمایش مجلل - شاه، شاهزادگان و وزیران - همه اینک در جعبه هستند. بهاءالله بعدها نوشت که از آن زمان به بعد، اسباب دنیا مانند آن نمایش برای او بی‌ارزش می‌نمود. او همچنین از خواندن داستان کشته شدن قبیله بنی‌قریظه در دوران کودکی خود می‌گوید که عمیقاً وی را اندوهگین کرده‌است. وی می‌گوید در آن زمان از خداوند خواسته‌است تا اسباب الفت، محبت و اتحاد نوع بشر را مهیا سازد. به گفته بهاءالله در همان دوران کودکی در زادروزش این رویداد منتهی به انقلابی معنوی در وجود او شد که به مدت دوازده روز متوالی ادامه پیدا کرد.

ازدواج‌ها و فرزندان

حسینعلی نوری به رسم معمول آن زمان ایران به‌طور هم‌زمان سه همسر داشته‌است. او با ۲ زن از خانواده‌های سرشناس منطقهٔ نور ازدواج کرد.

او ابتدا در سن هجده سالگی با آسیه‌خانم، دختر میرزا اسماعیل وزیر یالرودی، در جمادی الثانی ۱۲۵۱ قمری حدود اکتبر ۱۸۳۵ میلادی ازدواج کرد. آسیه‌خانم (ملقب به نواب) از یک خانوادهٔ سرشناس نور مازندران بود. ازدواج دوم او به این صورت شکل گرفت که فاطمه خانم، دختر عمهٔ حسینعلی نوری در سال ۱۸۴۲ میلادی در سن چهارده سالگی با یک روحانی برجستهٔ سالمند به نام شیخ محمد تقی معروف به علامهٔ نوری ازدواج کرده بود. اندکی بعد از این ازدواج علامهٔ‌نوری درگذشت و چون فاطمه خانم فرزندی نداشت هیچ ادعائی در مورد ارث از شوهرش نمی‌توانست داشته باشد. او به این ترتیب در واقع از خانوادهٔ علامهٔ نوری اخراج شده بود. بنا بر رسم آن زمان یکی از مردان فامیل که موقعیت مادی و اجتماعی خوبی داشته باید آن بیوه را به عقد خود درآورده و تحت حفظ شرعی خویش قرار دهد. مادر فاطمه خانم (عمهٔ حسینعلی نوری) امید داشت که او چنین کاری را انجام دهد. او چندین بار این موضوع را به وی گوشزد کرده بود. عموی بهاءالله نیز چنین عقیده ای داشته‌است. بهاءالله برای حفظ حیثیت دخترعمهٔ خود و آبروی خانوادهٔ سرشناس وی در نور، مازندران، وی را به عنوان همسر دوم خود انتخاب کرد. فاطمه خانم (ملقب به مهدعلیا) در سال ۱۸۴۹میلادی به عقد ازدواج بهاءالله درآمد.

به گفتهٔ موژان مؤمن، زمان و مکان و شرایط ازدواج سوّمِ بهاءالله کاملاً روشن نیست. یکی از بابیان کاشان، میرزا مهدی، خواهرش گوهر خانم را در حدود سال ۱۸۶۲ به بغداد برد تا در منزل حضرت بهاءالله خدمتکاری کند. شریعت اسلام و عرف اجتماعی ایجاب می‌کرد که هر زنی که وارد خانه مرد می‌شود، باید به نحوی یا از جهت فامیلی یا ازدواج به مرد مربوط باشد. لذا بهاءالله با گوهر خانم ازدواج کرد. روایت‌ها در مورد اینکه آیا این ازدواج قبل از خروج بهاءالله در سال ۱۸۶۳ در بغداد رخ داد یا پس از پیوستن گوهرخانم به بهاءالله در عکا در حدود سال ۱۸۷۰ متفاوت است. تنها فرزند از این ازدواج، یک دختر به نام فروغیه، در حدود سال ۱۸۷۱ در عکا به دنیا آمد. به گفتهٔ ئوآن کول، زمان اقامت در بغداد، به اصرار آسیه خانم، تصمیم گرفتند گوهر را به عنوان خدمتکار تمام‌وقت داشته‌باشند. چون زندگی یک زن با مرد نامحرم در شرع شیعه و عرف مردم ناپسند بود، بهاءالله گوهر را به ازدواج موقت خود درآورد.:۱۷۱

حسینعلی نوری مجموعاً ۱۴ فرزند داشت که تنها ۷ نفر از آن‌ها به سنِّ بلوغ رسیدند و دیگرها در کودکی مردند. ۷ نفر از این فرزندان از آسیه (شامل عباس افندی، بهیّه، میرزا مهدی) و ۶ نفر آن‌ها از فاطمه (شامل صمدیه، محمدعلی، ضیاءالله، بدیع‌الله) بودند. او از گوهر تنها یک فرزند (فروغیه) داشت. پس از درگذشت بهاءالله در سال ۱۸۹۲ میلادی، دو همسر اول بهاءالله و فرزندانشان با هم دشمنی شدیدی پیدا کردند.:۱۷۱ به اعتقاد بهائیان این اختلاف به‌واسطه سرپیچی فرزندان مهد علیا از عهد و میثاق بهاءالله بود.

از شیخیه تا تیرباران باب

بابیه
بهاءالله: زندگی, اندیشهٔ بهاءالله, آموزه‌ها 

شخصیت‌های اصلی

سید علی‌محمد باب، یحیی صبح ازل
ملاحسین بشرویه، محمدعلی بارفروشی
طاهره قرةالعین، حروف حی

نوشته‌ها

کتاب بیان، قیوم الاسماء
کتاب جزآ، کتاب پنج شأن
کتاب الحیات، کتاب لعالی و مجالی

تاریخچه

شیخیه، احمد احسائی
تاریخچه دین بیانی، بابیان
بابی‌ستیزی، انشعاب بابی بهائی
یحیی («وحید») دارابی
هادی دولت‌آبادی، یحیی دولت‌آبادی
جمال‌الدین واعظ اصفهانی
احمد روحی، ابوالقاسم روحی
محمدجعفر کرمانی، محمود افضل‌الملک کرمانی
مهدی بحرالعلوم کرمانی، میرزا احمد مشرف کرمانی
ملک‌المتکلمین، جهانگیرخان صور اسرافیل
محمدمهدی شریف کاشانی، ملا علی بسطامی
ملا محمدعلی («حجت») زنجانی
حامدالملک شیرازی، میرزا محمود شیرازی
میرزا اسدالله خویی، باقر تبریزی
ملا رجبعلی قهیر، سید حسین یزدی
علی‌محمد فره‌وشی، مسیو نیکلا

تقویم

تقویم بدیع

شاخه‌ها

ازلیان
بهائیت، نقد بابیه

میرزا حسین‌علی با شیخی‌های نور و تهران در تماس بود؛ که با توجّه به محبوبیتِ شیخیهٔ باطن‌گرا در میان اشراف قاجار و تمایل وی به اندیشه‌ورزی طبیعی بود. در سال ۱۲۲۳ هجریِ خورشیدی (۱۸۴۴ میلادی) ملّا حسین بشروئی برای دعوت شیخی‌ها به عقیده‌های جدید بابیت به تهران رفته بود و توانست میرزا معلم نوری را بابی کند. میرزا معلم به درخواست ملا حسین بشروئی قبول کرد که با میرزا حسین‌علی تماس بگیرد. به این ترتیب میرزا حسین‌علی دعوت سید علی‌محمد باب در مورد مرجعیت مذهبی او به عنوان «باب» امام دوازدهم شیعیان را پذیرفت. هرچند او هیچگاه خود سید علی‌محمد باب را ندید. او در سال ۱۸۴۴ میلادی، با دریافت یک نامه از سید باب که توسط حسین بشرویه در عمارت خانواده در تهران ارسال شده بود ایمان خود را به سید باب اعلام کرد. با توجه به روایت حسین بشرویه معلوم می‌شود که وی به دستور خاص سیّد باب در جستجوی میرزا حسینعلی بوده‌است تا پیام باب را به وی برساند. در واقع باب سفر حج خود را به مکّه، برای اعلان علنی رسالت خود، تا دریافت نامه ملاحسین و اطلاع از نتیجه دیدارش با میرزا حسینعلی نوری به تأخیر انداخت. او در آن زمان ۲۷ سال داشت. میرزا حسین‌علی در ابتدا به روستای خود تاکر رفت و اقدام به گسترش آئین بابی در نور و مازندران نمود. باتوجه به وجههٔ او به عنوان یکی از اشراف محلی، سفر وی موفقیت‌آمیز بود و منسوبان او منجمله دو برادرش میرزا یحیی و میرزا موسی و حتی افرادی از طبقه روحانی به آئین جدید گرویدند. از سیزده فرزند میرزا بزرگ نوری، حداقل یکی شیخی و حداقل شش فرزند بابی شدند.

میرزا حسین‌علی اگرچه از نخستین پیروانِ باب بود، با بابی‌های دیگر متفاوت بود از این نظر که بیشتر آشناها و ارتباطاتش با درباریان بود و نه علمای شیعه و هستهٔ اصلی جنبش بابیه.: ۴۹۸  میرزا حسین‌علی از مقام و ارتباطات خود در تهران نه‌تنها برای تبلیغ بابیت، بلکه برای محافظت از هم‌کیشان خود نیز استفاده کرد. تلاش او برای آزادسازی طاهره از زندان به زندانی‌شدن موقت خودش انجامید. سه سال بعد او به همراه برادرش میرزا یحیی در گردهمایی بَدَشت شرکت کرد و میزبان آن بود. او در این گردهمایی نقشی بی سر و صدا بازی کرد؛ برای شرکت‌کنندگان باغ‌هایی اجاره نمود و برای برخی از بابیان نام‌هایی که نمایانگر صفات الهی بودند انتخاب کرد. خود او نام «بهاء» به معنی «شکوه (خداوند)» را برای خود برگزید و برادرش میرزا یحیی به «صبح ازل» ملقب گشت. باب بعد از آن در الواحی که برای این افراد صادر نمود آنها را به نام‌های جدیدشان خواند. در این گردهمایی مناظره‌ای بین طرفداران نگه‌داشتن شریعت اسلام و گروه دیگر که به نسخ آن و آغاز یک دوره دینی جدید اعتقاد داشتند درگرفت. بهاءالله از دیدگاه دوم دفاع کرد و بر اجماع بر آن تأثیر گذاشت. در این گردهمایی استقلال بابیه و جدائی آن از اسلام اعلام شد. در اقدامات بهاءالله در بدشت، علائم اولیه ظهور رویکردی در جنبش بابی را می‌توان مشاهده کرد که علاوه بر گسست از اسلام، بر اعتدالی عاری از خشونت تأکید می‌کند.

پس از آغاز درگیری بابی‌ها با حکومت قاجار، بهاءالله و همراهانش (شامل صبح ازل) از نور به سمت قلعهٔ طبرسی در نزدیکی بابل، مازندران، شتافتند تا به بابیان محاصره شده در آنجا کمک کنند. اما در راه دستگیر و در آمل زندانی شدند. بهاءالله ظاهراً قصد داشت که از جایگاه اجتماعی خانواده خود برای مذاکره پایان جنگ قلعه طبرسی استفاده کند. نظریهٔ دیگر آن‌است که همانند دیگر بابی‌ها در قلعه، بهاءالله جنگ را به مانند نبرد کربلا فرصتی برای شهادت می‌دید.:۵۰۴ در این زمان محمد شاه حکم قتل بهاءالله را صادر نمود ولی مرگ ناگهانی وی در ۱۳ آذر ۱۲۲۷ خورشیدی مطابق با چهارم دسامبر سال ۱۸۴۸ حکم را بی‌اثر کرد. سه‌سال بعد برای بابی‌ها بسیار سخت گذشت. بسیاری از بابی‌ها در مازندران، نیریز، و زنجان توسط نیروهای حکومت محاصره و قتل‌عام شدند. حکومت سید علی‌محمد باب را نیز پس از آنکه خود را «مظهر الهی» نامید و «کتاب بیان» را در بنیان‌گزاری دینی جدید نوشت اعدام کرد. بهاءالله از شورش بابیان در نیریز و زنجان ناراضی بود و آن را بر ضد مشیت الهی می‌دانست.:۵۰۴

باب در زندان با بهاءالله و صبح‌ازل در تماس بود، که پس از کشته‌شدن بسیاری از پیروان برجستهٔ باب به‌عنوان محتمل‌ترین رهبران بابی مطرح شده‌بودند. بهاءالله در این زمان ۳۳ ساله و شخصیتی برجسته و شناخته‌شده بود و انتظار می‌رفت که رهبر بابیان شود. اما به صورتی عجیب، به‌نظر می‌رسد که باب صبح ازل، برادر کوچک‌تر و ناتنی بهاءالله، را که در آن زمان ۱۸ ساله بود برای رهبری، حداقل اسماً و به صورت تشریفاتی انتخاب کرد. به دلیل آوازه بهاءالله و اینکه حداقل یک بار فرمان قتل او صادر شده بود، تلاش شده بود که بهاءالله به عنوان رهبر بابیان مورد توجه انظار قرار نگیرد. حتی نامه‌های باب به بهاءالله به اسم برادر کوچکش صبح ازل می‌آمد. بهاءالله، صبح ازل و یکی از منشیان باب به این توافق رسیده بودند که برای حفظ بهاءالله برادر کوچکتر به عنوان یکی از «مرایا» معرفی شده و به عنوان مقام تشریفاتی رهبری بابیان شناخته شود و در عین حال برای اینکه از گزند آسیب در امان باشد خود را مخفی نگه دارد. با این راه حل بهاءالله می‌توانست آزادانه تر به فعالیتهای خود ادامه دهد. به گفته امانت بسیار بعید به نظر می‌رسد که میرزا یحیی، نو جوانی که در ۱۲۲۹ شمسی برابر با ۱۸۵۰ میلادی بیش از ۱۸ سال نداشته توانسته باشد مستقیماً محل توجه باب واقع شده باشد، به‌ویژه در شرایطی که باب در حبس ماکو و چهریق از ارتباط با پیروان خود ممنوع بوده‌است. از طرف دیگر مک‌اوین می‌گوید به نظر می‌رسد ارجاعات متعددی در نوشته‌های باب شواهدی قوی از انتخاب صبح ازل به جانشینی باب ارائه می‌دهند. باب از نامه‌های صبح ازل استقبال می‌کرد و ادعا می‌کرد که آثار الهام الهی در نوشته‌های او وجود دارد. پیشتر سبقت در ایمان، و عضویت در طبقه «علماء» شروط رهبری بابیان بود ولی به نظر می‌رسد باب صبح ازل را به دلیل تصور او در مورد توانایی درونی (فطرت) در دریافت علم الهی برای جانشینی انتخاب کرده‌است. به عقیدهٔ مک‌اوین برخلاف شواهد کافی بر وصی بودن صبح ازل، منابع متاخر بهائی این انتساب را کم‌اهمیت جلوه داده یا تحریف کردند.:۴۹۷ اما صبح‌ازل جوان مشروعیت و مرجعیت وسیعی نداشت و جامعهٔ بابی دچار تشتت گشته و در گوشه‌کنار افراد متعددی ادعای مقامی الهی کردند. باب تأکید کرده‌بود که چهرهٔ آخرالزمانی دیگری به نام «من یظهره‌الله»، عظیم‌تر از خود باب ظهور خواهد کرد. عصاره و هدف از رسالت باب همان‌طور که خود او همیشه بر آن تأکید داشت آماده کردن مردم برای این ظهور دوم و عظیم‌تر بود، ظهوری که به کرات آثار باب به آن اشاره می‌کند. در این زمان بابیان دل‌سرد به دنبال رهبری جایگزین باب می‌گشتند. صبح ازل در ابتدا رقیبان را تحمل می‌کرد و خود را در سرسلسلهٔ ظهورات می‌دانست، گرچه بعدها رقیبان را دیگر تحمل نکرد. اما بهاءالله از ابتدا ظهورات بابی دیگر را کم‌اهمیت جلوه‌داده و بر جایگاه بلند خود تأکید می‌کرد.

ترور ناصرالدین‌شاه توسط بابی‌ها و زندانی‌شدن

بهاءالله در سال ۱۲۳۰ شمسی برابر با ۱۸۵۱ میلادی و پس از تیرباران باب به در خواست امیرکبیر ایران را به مقصد کربلا ترک می‌کند. او در کربلا ادعا کرد که همان امام حسین است که پس از ظهور امام زمان رجعت کرده‌است. اما این راز را از خیلی از همراهانش مخفی، و در مجامع عمومی برای حفظ اتحاد و تبلیغ بابیت، از صبح ازل حمایت می‌کرد.

بهاءالله یک سال بعد با کشته‌شدن امیرکبیر و به دعوت میرزا آقاخان نوری جانشین امیرکبیر به ایران بازمی‌گردد. میرزا آقاخان با بهاءالله خویشاوند و هم‌ولایتی بود و بهاءالله پس از بازگشت ماه‌ها میهمان صدر اعظم بود. حسینعلی نوری به تازگی وارد تهران شده بود که طوفان تازه‌ای دامنگیر جامعه بابی می‌شود. علت این گرفتاری بابی‌های رادیکال بودند که بعد از اعدام باب، تصمیم به قصاص شاه گرفته و به جان او سوء قصد کرده بودند. بهاءالله قبل از سوء قصد به جان ناصرالدین شاه در منزل یکی از برادران میرزا آقا خان نوری در شمیران به سر می‌برد. به گفته نبیل زرندی او در آنجا با «عظیم»، سرکردهٔ این توطئه ملاقات می‌کند و او را از نقشه قتل شاه برحذر می‌دارد و این برنامه را محکوم می‌کند.

سوءقصد به جان شاه در ۲۴ مرداد ۱۲۳۱ مطابق ۱۵ اوت ۱۸۵۲ اتفاق می‌افتد که در جریان آن شاه فقط جراحات سطحی برمی‌دارد. اما بلافاصله بعد از سوءقصد نافرجام به جان ناصرالدین شاه، همه بابیان برجسته که نقشی در این توطئه نداشتند از جمله بهاءالله دستگیر می‌شوند و شاه انتقام‌جو فرمان قتل‌عام بابیان را صادر می‌کند. بسیاری از بابیان و حتی افرادی که مشکوک به بابی بودن بودند در یک کشتار دسته جمعی هولناک با سازماندهی علماء، دولتیان، شاهزادگان قاجار، دیوان‌سالاران و تاجران در ملاء عام به انحای فجیع شکنجه و اعدام می‌شوند. میرزا آقاخان نوری برای کاهش احتمال انتقام دستور داده بود که قربانیان بین گروه‌های مختلف مانند نظامیان، نجیب‌زادگان و استادان و شاگردان دارالفنون تقسیم شوند تا مسئولیت کشتار بین همگان تقسیم شود. بعضی را شمع‌آجین کردند، بعضی را به دم توپ بستند، بعضی را قطعه قطعه کردند، و بعضی را قبل از اعدام چشم از حدقه درآورند، یا پوست از پا کندند و بعد از فرو بردن در قیر داغ مجبور به دویدن کردند. چندین هزار نفر در این قتل‌عام کشته شدند.

مهد علیا (مادر شاه) بهاءالله را در حادثهٔ حمله به پسر خود متهم می‌دانست و سعی داشت میرزا آقاخان نوری را نیز به عنوان همدست متهم کند. میرزا آقاخان نیز برای مبری ساختن خود بابیان را به شدت سرکوب می‌کند.

پس از ترور، بهاءالله با علم به اینکه ممکن است در مظان اتهام قرار بگیرد حاضر به اختفا نمی‌شود و به منزل شوهر خواهرش که منشی سفیر روسیه بود می‌رود، اما دستگیر شده و با غل و زنجیر به زندان سیاه‌چال برده می‌شود. بهاءالله را به زندان سیاه‌چال تهران که بعدها تخریب و بر روی بقایای آن تکیه دولت ساخته شد، بردند و مدت چندین ماه وی را در غل و زنجیر نگاه داشتند. زنجیر سنگینی بر گردن بهاءالله بود که آثار آن تا آخر عمر بر گردنش دیده می‌شد. بهاءالله در این زندان شاهد اعدام بسیاری از دوستان بابی‌اش بود. وی می‌نویسد که در این سیاه‌چال، چندین بار حالات عرفانی-معنوی را تجربه کرده و به مقام رسالت خود آگاه شده‌است. رابرت استاکمن این واقعه را شروع دورهٔ رسالت او در نظر می‌گیرد هرچند که بهاءالله این موضوع را در آن هنگام آشکار نکرد.

آزادی از زندان و تبعید به بغداد

بهاءالله: زندگی, اندیشهٔ بهاءالله, آموزه‌ها 
مسیر تبعید بهاءالله از ایران به عکا

اقامت اول در بغداد

با اثبات بی‌گناهی حسینعلی نوری و اقدامات و پیگیری‌هایی که از طرف اقوام او و خصوصاً شوهرخواهر او، میرزا مجید آهی، منشی سفارت روسیه، و میرزا آقاخان صدراعظم انجام شد، وی بعد از ۴ ماه به دستور شاه از سیاه چال تهران آزاد شد؛ مشروط بر اینکه ایران را ترک کند. برای ترک ایران یک ماه به او مهلت دادند. بهاءالله پس از آزادی از سیاه‌چال بسیار بیمار بود و قدرت جسمی کافی برای سفر طولانی را نداشت. خانهٔ او غارت و ویران شده بود و خانوادهٔ او در نقطهٔ دورافتاده‌ای از پایتخت به سر می‌بردند. سفیر روسیه پیشنهاد اقامت در روسیه را به او داد ولی او قبول نکرد و تبعید به عراق را ترجیح داد. بهاءالله در ۲۲ دیماه ۱۲۳۱ خورشیدی برابر با ۱۲ ژانویهٔ سال ۱۸۵۳ (آغاز محرم ۱۲۶۹) به همراه خانواده و دو برادرش میرزا موسی و میرزا محمد قلی به بغداد که در آن دوران عراق جزو متصرفات دولت عثمانی بود رسیدند. دولت عثمانی برای در امان ماندن بهاءالله از دخالت‌های دولت ایران به او شهروندی عثمانی اعطا کرد.: ۲۶۰ 

بهاءالله یک سال پس از تبعید به بغداد در ژانویه ۱۸۵۳ آثاری به رشته تحریر درآورد که به ترویج امر باب می‌پرداخت. این آثار همچنان اشاره‌هایی در پرده به دعاوی نوپای پیامبری بهاءالله دارد و در عین حال مرجعیت صوری میرزا یحیی را نیز تأیید می‌کند. صبح ازل برای محافظت از خود، خود را از سایر بابیان پنهان می‌کرد. او امورات را از طریق واسطه‌هایش مانند بهاءالله اداره می‌کرد و بهاءالله هم در جمع به برادرش ارجاع می‌داد. صبح ازل از نظر مالی به بهاءالله و برادر وی میرزا موسی وابسته بود. سیاست غیبت صبح ازل به تدریج به بیگانگی او با بخش بزرگی از بابی‌های تبعیدی انجامید و آنان شروع به هم‌پیمانی با دیگر مدعیان، به‌ویژه بهاءالله، کردند.

در سال ۱۲۳۱ خورشیدی مطابق ۱۸۵۳ میلادی، بین بهاءالله و صبح ازل و نزدیکان صبح ازل اختلافاتی رخ داد. بهاءالله با سیاستهای صبح ازل من جمله اختفاء و تلاشهای مستمر وی برای ترور شاه مخالف بود. اگرچه بهاءالله هنوز دعویی مطرح نکرده بود، اما کاریزما و توانایی ذاتی او برای رهبری، بابیان را، که اکثریت رهبرانشان در سرکوب‌های شدید دولتی در ایران کشته شده بودند، برآن داشت تا او را به عنوان منبعی برای هدایت و الهام در نظر بگیرند. بهاءالله پس از ورود به بغداد به تدریج روحیه جامعه ناامید و رو به انحلال بابی را از طریق نوشته‌هایش که بر اهمیت رفتار اخلاق‌مند و دوری از اعمالی که سبب ناآرامی‌های اجتماعی می‌شود بالا برد. هر چه احترام بابیان به بهاءالله بیشتر می‌شد بر کینه و حسادت میرزا یحیی برادر ناتنی بهاءالله که خود دعوی رهبری داشت افزوده می‌شد. بهاءالله که نمی‌خواست سبب اختلاف شود در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۲۳۳ یعنی ۱۰ آوریل ۱۸۵۴ بغداد را به مقصد کوه‌های کردستان ترک کرد تا از صبح ازل فاصله بگیرد. وی در کردستان دو سال در تنهایی زندگی درویشی پیش گرفت. او امیدوار بود که در غیابش جنجالی که صبح ازل مسبب آن بود فروکش کند. بهاءالله در این رابطه در طی نامه‌ای به یکی از خویشان خود می‌نویسد: «از ارض طا (طهران) بعد از ابتلای لایُحصی (بیشمار) بعراق عرب بامر ظالم عجم وارد شدیم و از غُل (زنجیر) اعداء بِغِلّ (کینه) احبّاء مبتلا گشتیم… تا آنکه فرداً واحداً هجرت اختیار نمودم و سر به صحراهای تسلیم نهادم … که شاید نار بغضا ساکن شود و حرارت حسد بیفسرد».

در سلیمانیه

بهاءالله دو سال از ۱۲۳۳ تا ۱۲۳۵ خورشیدی برابر با ۱۸۵۴ تا ۱۸۵۶ میلادی را به گوشه‌نشینی درویشی در منطقهٔ سلیمانیه سپری کرد. وی در ابتدای ورود به کردستان در غاری در کوهستانهای سرگلو مسکن گزید. بعدها یکی از مشایخ صوفی منطقه به اسم شیخ اسماعیل با بهاءالله آشنا شد و بینش معنوی او را تحسین کرد. او از بهاءالله دعوت کرد که به خانقاه صوفیان خالدیه در سلیمانیه، شهر اصلی کردستان عراق بیاید و به بزرگان متصوفه تعلیم دهد. بهاءالله دعوت او را پذیرفت و به آنجا نقل مکان کرد. وی در مدت اقامت خود به درخواست میزبانان خود برایشان کتاب فتوحات مکیه ابن عربی را تفسیر کرد و قصیده ورقائیه را به سبک شورانگیز ابن فارض سرود که در ضمن آن به بعثت خود (به عربی «بعثتی») اشاره‌کرد.بهاءالله در کردستان مورد احترام رهبران نقشبندیه و قادریه نیز بود و در بازگشت به بغداد ارتباط خود را با دراویش کرد حفظ کرد و وقتی به ملاقات او می‌رفتند پذیرای آنها بود. وی دو اثر هفت وادی و چهار وادی را در پاسخ به مکاتبات آنها به رشته تحریر درآورد.

بهاءالله با عزلت‌گزینی در کردستان همان کاری را انجام داد که بسیاری از رهبران دینی قبل از او انجام داده بودند. او برای مدت طولانی عزلت گزید و سپس برای ایجاد نظم بازگشت. چنین انزوا و بازگشتی را می‌توان بخشی از آئین گُذار دانست که منجر به نوآوری دینی می‌شود. به عقیده امانت بازگشت از کوه‌های کردستان به جلگه‌های دجله و فرات به میان بابیان چندان بی شباهت به تمثیلی نیست که نیچه در آغاز چنین گفت زردشت دربارهٔ پیامبرش یعنی آن زردشت افسانه ای آورده‌است. پیامبری که دلزده از مردمان به انزوای کوهستان پناه می‌بَرد و پس از دورانی تأمل و تفکر در احوال خویش و جهان با پیامی نوبنیاد و آیین شکن به جهان مردمان بازمی‌گردد تا آنان را از پیام نوین خویش آگاهی دهد و در مقابل، تحقیر و رنج را برای خود باز خرد.

بهاءالله در نهایت به درخواست بابیان برجسته که تأثیر تنش‌زدایی و ثبات‌بخشی وی را در بغداد ضروری می‌دیدند و به اصرار خانواده خود در بهار ۱۲۳۵ خورشیدی برابر با مارس ۱۸۵۶ به بغداد بازگشت. وی تا سال۱۲۴۲ شمسی که برابر با ۱۸۶۳ است در آنجا اقامت گزید و به بسط پیروان وفادار و روزافزون خود از طریق آثار زیبای عرفانی و رساله‌های اعتقادی متقن و صریح همچون کلمات مکنونه، هفت وادی و کتاب ایقان، که به فارسی یا عربی می‌نگاشت، پرداخت.

بازگشت به بغداد

هنگامی که بهاءالله به بغداد بازگشت جامعهٔ بابی اوضاع نابسامانی داشت و دچار ناامیدی و تفرقه شده بود. بهاءالله که مصمم بر تغییر وضعیت موجود بود شروع به تلاش برای احیای جامعهٔ بابی در عراق و ایران نمود. از مهم‌ترین آثاری که بهاءالله در دوران اقامت در بغداد نگاشت می‌توان به کلمات مکنونه، کتاب ایقان، جواهر الاسرار و دو اثری عرفانی به نام‌های چهار وادی و هفت وادی اشاره کرد که نقش بسزایی در احیای جامعه به شدت سرکوب شده بابی ایفا نمودند. این آثار به جوانب مختلفِ ایمان دینی می‌پردازند: هفت وادی و چهار وادی به جنبه معنوی و عرفانی دین و سلوک انسان در مراحل کسب کمالات معنوی می‌پردازند، کلمات مکنونه راه‌کردهای عملی یک زندگی اخلاق‌مند را مشخص می‌کند و جواهر الاسرار و کتاب ایقان مبانی و اصول اعتقادی آئین جدید را تشریح می‌کنند. بهاءالله پیشگویی اسلامی مبنی بر ظهور مهدی یا مسیح در سال ۱۲۸۰ هجری را که به باور عمومی رسیده بود جدی گرفت و دعوت خود را تا آن سال آشکار نساخت. اگر چه شواهد زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه او «رازی موعودگرایانه» (مبنی بر دعوت خود) را سالها پیش از این پنهان نگاه داشته بود. او اندیشهٔ فاجعه‌بار مبارزهٔ مسلحانه در بابیت را (که صبح ازل هنوز به‌آن پایبند بود) با تهذیب نفس مشابه تصوف و عرفان جایگزین کرد. او در آثار خود درکی جدید از دین بابی را در اختیار بابیان قرار داد.

تعداد پیروان او به شکل فزاینده‌ای رشد کرد و ظرف مدت کوتاهی هم بابی‌ها و هم مقامات ایرانی و عثمانی او را به عنوان رهبر برجسته بابیان شناختند. وی در خارج جامعهٔ بابی نیز از همراهی و تأیید ساکنان بغداد و مسافرانی که به این شهر می‌آمدند برخوردار بود از جمله مقامات عثمانی، افراد برجسته ایرانی و حتی روحانیون سنی که او را به عنوان شخصیتی مهم می‌شناختند. حکومت ایران که از احیای جامعهٔ بابی تحت رهبری بهاءالله نگران بود مقامات عثمانی را مورد فشار قرار داد تا بهاءالله و یاران در حال فزونی او را به محلی دورتر از مرزهای ایران تبعید کند. مقامات عثمانی این موضوع را قبول کرده و بهاءالله را در سال ۱۲۴۲ شمسی برابر ۱۸۶۳ میلادی به استانبول فراخواندند.

نوزده سال بعد از آغاز دعوت باب، در اول اردیبهشت ۱۲۴۲ ش. برابر با ۲۱ آوریل ۱۸۶۳ قبل از حرکت به استانبول بهاءالله و همراهانش برای دوازده روز در باغ نجیب پاشا در حومه بغداد اقامت کردند. در این مکان بود که بهاءالله به بابیان حاضر اعلان کرد که او پیام‌آور الهی و همان من یظهره الله یا موعودی است که باب به آمدنش وعده داده‌است. علاوه بر این بهاءالله در این گردهمایی بر وحدت نوع انسان، شمول گرایی آئین جدید، نفی کامل خشونت و جهاد و اینکه دوره دیانت او دست‌کم هزار است تأکید کرد. این مناسبت در بین بهائیان به عید رضوان شناخته می‌شود. اکثر بابیان به او ایمان آورده و زان پس بهائی نامیده شدند. احتمالاً چون هنوز سال ۱۲۸۰ هجری آغاز نشده بود، بهاءالله اعلام نوشتاری دعوتش را حدود یک سال به تأخیر انداخت.

تبعیدها به استانبول و ادرنه و جدایی از صبح ازل

بهاءالله و همراهانش (شامل صبح ازل) پس از چهار ماه سفر زمینی به استانبول وارد شدند. در استانبول بود که او ایده‌هایی را مانند زبان یکسان جهانی برای اتحاد عالم مطرح کرد. پس از حدود سه و ماه نیم اقامت در استانبول، مسئولان حکومت عثمانی دستور تبعید بهاءالله به ادرنه را صادر کردند. احتمال می‌رود این تبعید به دلیل فشار و اقدامات میرزا حسین خان مشیرالدوله، سفیر ایران در باب عالی بوده باشد. وی و دیگر مقامات امور خارجه ایران و شخص ناصرالدین شاه حضور بهاءالله را در استانبول به‌ویژه پس از سرکوب اصلاحطلبان در ایران برای مصالح خود زیان‌بخش می‌دانستند. باب عالی ظاهراً صلاح کار را چنان می‌دید که تمایل ایران را در این مورد حساس نادیده نگیرد. بهاءالله ابتدا قبول نکرد و خواست در مقابل حکومت عثمانی مقاومت کند تا اینکه یا سلطان را منصرف کند یا شهید شود. اما این نقشه به دلیل همکاری نکردن صبح ازل شکست خورد. بهاءالله و میرزا یحیی و همراهانشان چهار سال و نیم (از ۱۲ دسامبر ۱۸۶۳ تا ۱۲ اوت ۱۸۶۸) در ادرنه اقامت داشتند دولت عثمانی برای مخارج زندگی به آنها کمک هزینه پرداخت می‌کرد.

بسیاری از بشارات و تأکیدهای متوالی باب در دو سال پایانی زندگی‌اش، امکان ظهور جدیدی را که با عنوان «من یظهره الله» از او یاد می‌کرد نزدیک می‌دانست. مک اوین اما معتقد است باب پیش‌بینی کرده بود که «من‌یظهره‌الله» یک یا دو هزار سال بعد ظهور خواهد کرد؛ ولی جذابیت ظهور منجی باعث بازتفسیر پیشگویی‌های کتاب بیان شد تا نشان داده‌شود که باب ظهور زودهنگام منجی را پیش‌بینی می‌کرد.:۵۰۰ با این حال سعیدی بر این باور است که باب بر قرب ظهور موعود (من یظهره الله) تأکید کرده بود. مهم‌تر از آن وی اساساً بابیان را برحذر داشته بود که مبادا مانند ادیان قبل که با استدلال به کتاب آسمانی خود از پیامبر بعدی محروم شدند با استدلال به آثار باب از ایمان به «مَن یُظهره الله» محروم شوند. آنها می‌بایست موعود را از آثار و صفات خود او بشناسند و نه از اشاره و دلالت دیگران (حتی خودِ باب و هجده حواری اولیه او). بهاءالله در بهار و زمستان سال ۱۲۴۲ ش. برابر با ۱۲۸۰ هجری و ۱۸۶۳، دعوتش را به تدریج به دوستانش اعلام کرد. او در «سورة دم (خون)» نوشت که او همان رجعت باب یا «من یظهره الله» است. حواریون نزدیک بهاءالله در ایران نامه‌هایی از او دریافت می‌کردند و به دست بابی‌های ایران می‌رساندند. بهاءالله و پیروانش استدلال می‌کردند که سید علی‌محمد باب در حقیقت بشارت‌دهندهٔ ظهور بهاءالله بوده و انتخاب صبح ازل به عنوان جانشین باب، حربه‌ای برای در امان ماندن بهاءالله از حاکمان ایران بوده‌است. به گفته سعیدی خطری که بهاءالله را تهدید می‌کرد از جانب امیرکبیر بود. اگر امیرکبیر به نقش کلیدی بهاءالله در جامعه بابی پی‌می‌برد حتماً او را به قتل می‌رساند.

انتشار دعاوی بهاءالله به عنوان من یظهره الله مقام صبح ازل را تحت الشعاع قرار داد و باعث تشدید حسادت وی شد. بهاءالله در بهار ۱۲۴۵ش. برابر یا ۱۸۶۶ میلادی خانه‌اش را از صبح ازل جدا کرد چون به گفته او صبح ازل قصد کشتن او را داشته، بهاءالله بعد از اینکه صبح ازل او را مسموم کرده بود به شدت بیمار شده بود. او پس از این ماجرا به مدت دو ماه در ادرنه خود را از بابیان آنجا جدا کرد و در انزوا زیست. وی به آنها دستور داد که بین صبح ازل و او یکی را انتخاب کنند. تقریباً همه بابیان بهاءالله را انتخاب کردند، همچنین به صورت فزاینده‌ای بابیان ایران به وی گرویدند. سپس بهاءالله آشکارا اعلام کرد که پیامبر مستقلی است و شروع به نوشتن سوره‌هایی کرد که آن‌ها را وحی الهی می‌دانست. وی در شهریور ۱۲۴۶ش؛ یعنی سپتامبر ۱۸۶۷ به‌طور قطعی از برادرش جدا شده و از صبح ازل خواست که از از او اطاعت کند. صبح ازل نپذیرفت و او را به مباهله در مسجد سلطان سلیم دعوت کرد، اما وقتی در میانهٔ راه تصمیم‌اش را تغییر داد و در مباهله حاضر نشد، وجهه خود را از دست داد.

بهاءالله رسالتش را در دوران اقامتش در ادرنه به صورت عمومی اعلان کرد. این اعلان عمومی در قالب صدور نامه‌هایی به پادشاهان و سران ممالک صورت گرفت. که از جمله این نامه‌ها می‌توان نامه به ناپلئون سوم در فرانسه، نامه به پاپ اعظم، نامه به ناصرالدین شاه، پادشاه ایران و نامه به سلطان عبدالعزیز ترکیه اشاره کرد. وی در این نامه‌ها به مقام رسالت خود اشاره می‌کند و آن‌ها را به کناره‌گیری از جنگ و برقراری صلح و آشتی دعوت می‌کند.

بهاءالله: زندگی, اندیشهٔ بهاءالله, آموزه‌ها 
زندانی که بهاءالله دو سال در آن در عکا زندانی بود.

تبعید به عکا

میرزا یحیی و حامی اصلی او، سید محمد اصفهانی در پی بی‌اعتبار کردن بهاءالله نزد مقامات عثمانی شکایت کردند و اتهامات نادرستی را علیه او مطرح نمودند و او را متهم به شورش علیه دولت، هم‌پیمانی با انقلابیون بلغارستان و برنامه‌ریزی برای آشوب و اغتشاش کردند. هیئت تحقیق بهاءالله را از اتهامات مذکور مبری دانست ولی به مقامات عثمانی هشدار داد که بهاءالله و ازل هر دو دعاوی مذهبی دارند. هیئت تحقیق آثار فارسی و عربی بهاءالله را نشان‌دهنده ادعای نوعی پیامبری دانست که در همان حال مقام مهدی را نیز در بر می‌گیرد. در این رابطه گزارش عالی پاشا، نخست‌وزیر وقت، به سلطان عبدالعزیز چندین بار بر ادعای مهدویت تأکید می‌کند، که خود نشان از هراس دولت عثمانی از بروز جنبشهای مهدوی در محیط صوفیانه و شیعی- صوفی عثمانی داشت. این امر بالقوه موجب بی‌نظمی امپراتوری عثمانی تشخیص داده شد و بهاءالله و ازل متعاقباً طی یک فرمان سلطنتی به دستور سلطان عبدالعزیز به تبعید، حبس ابد و عدم ارتباط با دیگران محکوم شدند، دارایی بهاءالله در بغداد مصادره شد و بهائیان سرشناس بغداد دستگیر و به موصل تبعید شدند. بهاءالله و پیروانش به عکا و میرزا یحیی و خانواده‌اش به فاماگوستا در قبرس تبعید شدند. علاوه بر این چهار تن از پیروان بهاءالله، به همراه میرزا یحیی به قبرس و دو پیرو میرزا یحیی با بهاءالله و پیروان او به عکا فرستاده شدند.

سلطان عبدالعزیز در فرمان خود به والی عکا به او تأکید کرد که بهاءالله و همراهانش، که حدوداً ۷۰ نفر من جمله زنان و کودکان بودند، باید تا آخر عمر در قلعه عکا زندانی باشند، با هیچ‌کس معاشرت نکنند و به شدت تحت نظر باشند. دولت عثمانی تصمیم گرفته بود بهاءالله را برای همیشه به سختگیرانه‌ترین حالت ممکن خاموش کند، روشی که دست کمی از اعدام نداشت. به گفته القان دولت عثمانی کوشش داشت ثابت کند که بهاءالله ا دعای مقام مهدویت دارد. اما در واقع بهاءالله هرگز ادعای مهدویت نداشت. برداشت مقام بهاءالله از مقام خود ماوراء مفهوم نبوت یا پیامبری در اسلام بود. وی خود را مظهر ظهوری الهی می‌دانست.

در صدور این فرمان دخالتهای نزدیک عالی پاشا و فؤاد پاشا نخست‌وزیر و وزیر خارجه وقت عثمانی و احتمالاً فشار ایران برای تبعید بهاءالله و ازل به مناطق دور افتاده‌تر بسیار مؤثر بوده‌است. اگرچه ممکن است انگیزه‌های عالی پاشا و فؤاد پاشای تجدد خواه از انگیزه‌های سلطان عبدالعزیز مرتجع متفاوت بوده باشد، ولی تصمیم نهایی آنها یکسان بود. نگرانی‌های دو پاشای مذکور از جنبشی سیاسی - مهدوی می‌آمد در حالی که سلطان عبدالعزیز از بدعت در دین بیمناک بود. از سوی دیگر بعضی منابع درگیری بین دو گروه بهائی و ازلی را علت تبعید می‌دانند.

بهاءالله طی دو دهه از زمان صدور حکم اعدامش در سال ۱۲۲۷ش. برابر با ۱۸۴۸ تا حبس بیرحمانه‌اش در قلعه عکا در سال ۱۲۴۸ش. برابر با ۱۸۶۸، هیچگاه مرتکب جرم مدنی نشده و در هیچ دادگاه قضایی به دلیل تخلف علیه قانون محکوم نشده بود. وی به خواست و با حکم حکومتی سلاطین مسلمانی مجازات شد که خود را مدافع دین حقیقی [اسلام] در برابر بدعت گذاری نامدار و نفسی خطرناک که دارای جاذبه دینی بود می‌دیدند.

در تاریخ ۹ شهریور ۱۲۴۷ش. برابر با ۳۱ اوت ۱۸۶۸ بهاءالله و گروهی از پیروانش وارد زندان-شهر عکا شدند. عکا در آن زمان به دلیل شرایط نامساعد و نامطلوبی که داشت شهری بود که به عنوان تبعیدگاه و محل حبس زندانیان سیاسی حکومت عثمانی مورد استفاده قرار می‌گرفت. بهاءالله و همراهانش به مدت دو سال در شرایط بسیار دشوار و نامناسبی در قلعه‌ای محبوس بودند و چندین نفر از همراهان بهاءالله و یکی از پسران بهاءالله به اسم میرزا مهدی به دلیل بیماری و سختی شرایط جان دادند. در این دوران بهاءالله به صدور نامه به پادشاهان و سران ممالک ادامه داد و از این زندان بود که ملکه ویکتوریای انگلستان، الکساندر دوم روسیه و پاپ پی چهارم را مورد خطاب قرار داد.

روابط بهاءالله با حاکمان محلی خوب بود، به جز زمانی که چند بهائی افراطی بدون اطلاع بهاءالله سه ازلی را که برای حکومت عثمانی جاسوسی می‌کردند و محلی‌ها را علیه بهائیان می‌شوراندند، کشتند. بهاءالله این اقدام را شدیداً محکوم کرد، اما محدودیت‌هایش بیشتر شد. کمی بعد اما روابط مقامات و مردم محلی با بهاءالله و زندانیان بهائی رو بهبود نهاد. بهاءالله و همراهانش در ۱۲۴۹ ش؛ یعنی ۱۸۷۰ میلادی اجازه یافتند زندان را ترک کنند ولی همچنان زندانی به‌شمار می‌رفتند و اجازه نداشتند شهر عکا را ترک کنند. بهاءالله به مدت هفت سال از ۱۲۴۹ش. تا ۱۲۵۶ش. مطابق با ۱۸۷۰ تا ۱۸۷۷ میلادی در خانه‌های مختلفی در عکا زندگی کرد از جمله بیت عبود و بیت عبدالله پاشا. سلطان عبدالعزیز در سال ۱۸۷۶ از سلطنت خلع شد و متعاقباً حکم زندان بهاءالله و همراهانش ملغی شد و بهاءالله توانست بعد از ۹ سال از عکا خارج شود. مفتی عکا در زمان حیات بهاءالله به او ایمان آورد و حاکم عکا به بهاءالله احترام می‌گذاشت. در اواخر دههٔ ۱۲۳۹ش. و اوایل دههٔ ۱۲۴۰ش. (اواخر دهه ۱۸۶۰ و اوایل دههٔ ۱۸۷۰ میلادی، بیشتر بابی‌های ایران به بهاءالله ایمان آورده و بهایی شدند. وی در عکا، به درخواست پیروانش برای کتابی در مورد شریعت و مناسک مذهبی، کتاب اقدس را ارائه کرد و آن را وحی الهی و جایگزینی برای قرآن و کتاب بیان دانست.

سال‌های پایانی زندگی

بهاءالله: زندگی, اندیشهٔ بهاءالله, آموزه‌ها 
آرامگاه میرزا حسین‌علی نوری

در ۱۲۵۵ خورشیدی مطابق ۱۸۷۷ میلادی بهاءالله اگرچه همچنان یک زندانی بود اجازه یافت که از شهر عکا خارج شود. او ابتدا برای حدود دو سال در عمارتی در شمال عکا به نام مزرعه ساکن شد و سپس از ۱۲۵۶ خورشیدی برابر با ۱۸۷۹ میلادی تا هنگام درگذشت در سال ۱۲۷۰ خورشیدی برابر با ۱۸۹۲ میلادی در بهجی ساکن بود. او در نوزده سال آخر زندگی خود آثار مهمی نگاشت از جمله لوح اشراقات، لوح تجلیات، لوح طرازات که در آن‌ها اصول اخلاقی و معنوی یک نظم جهانی را تشریح کرد از جمله اهمیت کار کردن و فراگرفتن علم و هنر، اطاعت از حکومت، انتخاب یک زبان و خط مشترک جهانی، ممنوعیت جهاد، لزوم تعلیم و تربیت کودکان و دستیابی به صلح عمومی.

او در ۸ خرداد ۱۲۷۱ شمسی مطابق ۲۹ ماه مه سال ۱۸۹۲ میلادی به دنبال تب خفیفی در سن ۷۵ سالگی در بهجی درگذشت و در محوطه عمارت بهجی به خاک سپرده شد.

جانشینی

بهاءالله در کتاب عهدی، وصیت‌نامهٔ خود، که به خط خود او نوشته شده بود به‌طور مشخص فرزند ارشدش عبدالبهاء را جانشین برای تببین آثار و ادارهٔ امور جامعهٔ بهائی تعیین کرد. او میرزا محمد علی دومین پسر در قید حیاتش را از نظر رتبه پس از عبدالبهاء به عنوان نفر دوم معرفی کرد. این وصیت‌نامه اندک زمانی پس از درگذشت بهاءالله در جمع بزرگی خوانده شد. جانشینی عبدالبهاء دور از انتظار و تعجب‌برانگیز نبود و اکثریت قریب بالاتفاق بهائیان مطابق کتاب عهدی، عبدالبهاء را به عنوان جانشین بهاءالله و مبیّن و مفسّر رسمی آثار او پذیرفتند.

اندیشهٔ بهاءالله

تأثیرات بر اندیشهٔ بهاءالله

بهاءالله در جوانی با شیخی‌های نور و تهران در تماس بود، امری که با توجه به محبوبیت شیخیهٔ رمزآلود در میان اشراف قاجار و تمایل وی به اندیشه‌ورزی طبیعی بود. آشنایی بهاءالله با عرفان و تصوف نیز پدیدهٔ نامعمولی نبود، چون اشراف ایرانی، مانند بهاءالله با آثاری چون مثنوی معنوی و منطق الطیر آموزش داده می‌شدند. همچنین در آغاز سدهٔ نوزدهم میلادی، با تلاش‌های سلسلهٔ نعمت‌اللهی شیعه مذهب، تصوف در ایران دوباره محبوب شده‌بود.:۲۱ بهاءالله دو سال از ۱۲۳۳ تا ۱۲۳۵ خورشیدی برابر با ۱۸۵۴ تا ۱۸۵۶ میلادی را به گوشه‌نشینی درویشی در منطقهٔ سلیمانیه سپری کرد. وی در ابتدای ورود به کردستان در غاری در کوهستانهای سرگلو مسکن گزید. بعدها یکی از مشایخ صوفی منطقه به اسم شیخ اسماعیل با بهاءالله آشنا شد و بینش معنوی او را تحسین کرد. نقشبندیه او را ابتدا به نام درویش محمد ایرانی می‌شناختند.:۸ او از بهاءالله دعوت کرد که به خانقاه صوفیان خالدیه در سلیمانیه، شهر اصلی کردستان عراق بیاید و به بزرگان متصوفه تعلیم دهد. بهاءالله دعوت او را پذیرفت و به آنجا نقل مکان کرد. وی در مدت اقامت خود به درخواست میزبانان خود برایشان کتاب الفتوحات المکیه ابن عربی و چندین اثر معروف اسلامی، من جمله قصیده معروف ابن فارض به اسم «نظم السلوک» که به «التائیة الکبری» نیز معروف است را تفسیر کرد و شرح و بسط داد و قصیده عز ورقائیه را به سبک ابن فارض سرود. بنا بر منابع بهائی، وی بعضی از دیدگاه‌های ابن عربی را اصلاح کرد.دنیس مک‌ایون بهاءالله را تحت تأثیر صوفیان می‌داند.:۴۰۴ بهاءالله در کردستان مورد احترام رهبران نقشبندیه و قادریه نیز بود و در بازگشت به بغداد ارتباط خود را با دراویش کرد حفظ کرد و وقتی به ملاقات او می‌رفتند پذیرای آنها بود. او دو اثر هفت وادی و چهار وادی را در پاسخ به مکاتبات آنها به رشته تحریر درآورد. مکاتبات بهاءالله با صوفیان نشان می‌دهد که او با مکتب سمنانی—سرهندی در نقشبندیه آشنایی کامل داشت.:۸

به عقیده مک اوئن بهاءالله از کتاب مقدس نیز تأثیر پذیرفته بود و این تأثیر از نقل‌قول‌های او از کتاب مقدس در کتاب ایقان و جواهر الاسرار که در بغداد نگاشته‌است مشخص است. او با مبلغان اروپایی در ادرنه و عکا در تماس بود و به‌شدت تحت تأثیر افکار مسیحی و غربی رایج در امپراتوری عثمانی عصر خود بود. او نیز مشابه با اصلاح‌طلبان هم‌عصرش، مفاهیم مسیحی و غربی را دیدگاه‌های اسلامی آمیخته و در آثار متاخر خود در عکا وارد کرد.:۵۰۹ به گفته سعیدی اما برخی شباهت‌های آثار بهاءالله و متفکران برجسته قرن نوزدهم و بیستم دلیل بر این نیست که وی از آرا آنها وام گرفته باشد. به این دلیل که شباهت آرا سطحی است در حالی که تفاوت و تضاد آرا بنیادین است. آرا بهاءالله دربارهٔ وحدت نوع بشر محصولِ متغیر و التقاطیِ تاثیرپذیری‌هایِ اتفاقی خارجی یا حاصلِ ایده آلیسمِ اخلاقی نیست. بهاءالله جهان را یک واحد زنده معنوی می‌داند که برای حرکت به سوی مرحله بعدیِ تکامل جمعی و معنویِ خود نیاز به آموزه‌های نوین اخلاقی در سطحی جهانی دارد. بهاءالله به صورت اصولی تمام نیازمندی‌های این هدف را - مانند وحدت دین، زبان و ساختارهای سیاسی بین‌المللی؛ عدالت اجتماعی، حکمرانی دموکراتیک و مشورت-محور- مشخص می‌کند. اینها اصول لازم برای رسیدن به وحدت نوع بشر است که با دغدغه‌های ناسیونالیستی و اتحادِ محدودِ امپریالیسمِ اروپاییِ متفکران غربیِ هم‌عصرِ بهاءالله تفاوت‌های اساسی دارد. در اندیشه بهاءالله از آنجا که بشر حقیقتی زنده و بهم تنیده دارد موسسات بشری، اصول فرهنگی، هنجارها، مفاهیم عدالت و برابری باید در سطحی جهانی تعریف شوند. فیلسوفان عصر روشنگری علیه این نظریه سنتیِ دین که چون مشیت الهی تغییر نمی‌کند پس نظم اجتماعی بشر نیز نباید تغییر کند و اینکه از دین برای تحکیم سنت و مقاومت در برابر پویایی و مقتضیات تاریخ استفاده شده، شوریدند. نظر بهاءالله اما دقیقاً عکس این است. بهاءالله بر اصل سیر تکاملی ادیان تأکید می‌کند: آموزه‌های دین با ظهور پی در پی ادیان بنا بر نیازها و شرایط بشر تجدید می‌شوند و تغییر می‌کنند. ظهور هر دین جدیدی بشر را به مرحله بعدی تکامل جمعی او هدایت می‌کند. دین به جای اینکه متصلب و غیرقابل تغییر باشد منبع پیشرفت و پویاییِ اجتماعی و معنوی بشر است. در این دیدگاه مشیت الهی بر حرکت بشر به سوی وحدت و پیشرفتی روزافزون استوار است و نقش دین ایجاد تمدنی پیوسته در حال پیشرفت است.

تأثیرات اندیشهٔ بهاءالله بر دیگران

آثار بهاءالله و جانشین او عبدالبهاء تأثیراتی بر جنبشهای اصلاح‌طلبی که آن زمان در ایران و امپراتوری عثمانی در جریان بود گذاشت. در دهه‌های ۱۸۹۰ و ۱۹۰۰ که فشار برای انجام اصلاحات در ایران افزایش یافت و مقدمات جنبش مشروطه فراهم شد، اصلاح‌طلبان فقط از اروپا الهام نمی‌گرفتند. توجه آنها به تعالیم بهائی به‌شدت جلب شده بود و اکثر آرایی که بعداً در دستور کار اصلاح‌طلبان مشروطه‌خواه قرار گرفت جزئی از تعالیم بهائی به‌شمار می‌رفت. با این وجود اصلاح‌طلبان ایرانی هرگز به تأثیر دیانت بهائی بر افکار خود اعتراف نمی‌کردند، زیرا چنین ارتباطی بدعت‌آمیز تلقی می‌شد. از طرفی دیگر اصلاح‌طلبان عثمانی، به خصوص اعضای ترکان جوان مانند عبدالله جودت، آشکارا و به صورت مثبت در مورد بابیان و بهائیان و تعالیم بهائی سخن می‌گفتند. با این حال محققان غربی و تا حد بسیار زیادی محققان معاصر ترک تاکنون روابط و تماس‌های بین اصلاح‌طلبان عثمانی و بهائیان و تأثیر احتمالی رهبران بهائی بر جریان اصلاحات را نادیده گرفته یا کم رنگ انگاشته‌اند.

البته تفاوتهایی بنیادینی در رویکرد و تفکرات اصلاح‌طلبان و رهبران بهائی دیده می‌شود. رویکرد اصلاح‌طلبان در ایران و امپراتوری عثمانی یا در چارچوب نوگرایی یا احیاگرایی اسلامی قرار می‌گرفت یا در چارچوب مدرنیته و ملی‌گرایی سکولار (مانند جنبش ترکان جوان). اصلاحات بهاءالله و عبدالبهاء اما فرا اسلامی و جهان‌شمول بود که علاوه بر دستاوردهای مدرنیته بر احیای ارزش‌های اخلاقی از طریق دیانتی جدید تأکید می‌کرد. همچنین بسیاری از اصولی که رهبران بهائی از آن سخن می‌گفتند در گفتمانهای اصلاح‌طلبان آن زمان دیده نمی‌شود. بهاءالله و عبدالبهاء از نخستین کسانی بودند که با نگارش آثاری به زبان فارسی، خواهان دموکراسی و اصلاحات اجتماعی شده بودند. در فاصلهٔ دهه‌های ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ که نظام‌های استبدادی بر بخش وسیعی از اروپا سلطه داشتند و اکثر اصلاح‌طلبان سکولار ایرانی، نظیر ملکم خان، تنها خواستار آن بودند که شاه به کمک شورایی انتصابی حکومت کند، بهاءالله در کتاب اقدس (۱۸۷۳) از حکومت جمهوری در ایران سخن گفت و در سال ۱۸۹۱، خواهان تشکیل مجالس انتخابی شد.

بهاءالله در سال ۱۸۷۵ به عبدالبهاء که آن زمان جوانی سن سی و یک ساله بود دستور تحریر کتابی را داد که به «رساله مدنیه» مشهور شد و پیامش در چارچوبی از روند اصلاحات و نوسازی در ایران ارائه شد که توسط میرزا حسین خان مشیرالدوله، دولتمرد اصلاح‌گر، آغاز شده بود. عبدالبهاء در این کتاب از انتخاب نمایندگان مجالس و شوراها توسط مردم حمایت کرد و خواهان گسترش آموزش و پرورش مدرن در سراسر کشور و تعلیم علوم و هنرها، ایجاد یک نظام حقوقی واحد، برابری حقوقی، تأمین مالکیت خصوصی، رفع فساد دیوان‌سالاری دولتی، و منظم‌ساختن رویه‌های آشفته در دادگاه‌های ایران شد. او یک دهه بعد در سال ۱۸۸۶ دولت را به تضمین آزادی عقیده افراد فراخواند. در دههٔ ۱۸۸۰، بهاءالله از مسائلی همچون اهمیت فراگیری علوم و هنرهای مدرن، ضرورت ارتقای نقش اجتماعی زنان، نیاز به تعلیم و تربیت عمومی (به‌ویژه برای دختران و به‌خصوص در زمینهٔ علوم و هنرهای مدرن)، اهمیت عدالت و نیاز به توجه خاص به کشاورزی سخن گفت. در آثار اکثر اصلاح‌طلبانِ سکولار آن زمان خبری از بسیاری از این مسائل نبود.

بهائیان در جلب افکار عمومی به اصلاحات اجتماعی نیز پیشگام بودند. در مقایسه با اصلاح‌طلبان سکولار، بهائیان این آرا را به شیوه‌ای بومی و از نظر فرهنگی همدلانه‌تر رواج می‌دادند. در حالی که آرا و حتی کلمات اصلاح‌طلبان سکولار برای اکثر ایرانیان قابل فهم نبود، آثار بهاءالله و عبدالبهاء مبتنی بر مفاهیم و واژگان بومی موجود بود و در نتیجه گفتمان آنها آشناتر، فهمیدنی‌تر، و بنابراین پذیرفتنی‌تر بود. در سالهای منتهی به انقلاب مشروطه و طی این انقلاب (۱۹۰۹–۱۸۹۵)، نه تنها گفتمان بهائی مربوط به مشروطه‌خواهی و اصلاحات اجتماعی تثبیت شده بود بلکه بهائیان همچنین سرگرم اجرای این اصلاحات در جوامع خود در شهرهای عمده و بسیاری از نواحی روستایی ایران بودند. آنها برای ادارهٔ امور خود در حال گذار از نظام سنتی رهبری به نظام مبتنی بر شوراهایی بودند که به‌طور دموکراتیک انتخاب می‌شدند. در سال ۱۸۷، بهاءالله خواهان تشکیل محفل محلی در هر محل شده بود. بهائیان ایران شوراهای گوناگونی را تشکیل دادند و در نخستین سال‌های قرن بیستم، شوراهای بهائی در همهٔ جوامع بزرگ بهائی تأسیس شدند. بهائیان همچنین در خط مقدم تأسیس مدارس منطبق با اصول تعلیم و تربیت و برنامهٔ درسی مدرن بودند. نخستین مدرسهٔ پسرانهٔ بهائی مدرن در سال ۱۹۰۰ در تهران تأسیس شد و به تدریج شبکه‌ای از هشتاد مدرسهٔ مدرن در شهرها و روستاهایی که جامعهٔ بهائی داشت، به وجود آمد. بهائیان طلایه‌دار ترویج فعالیت زنان در عرصه‌های اجتماعی هم بودند. هر جا مدرسهٔ پسرانه‌ای تأسیس می‌شد، مدرسهٔ دخترانه هم گشایش می‌یافت. «محفل ترقی نسوان» در سال ۱۹۰۹ تأسیس شد و کلاس‌های سوادآموزی، آموزش سخنوری، معلومات عمومی، و معارف بهائی برای زنان برگزار گردید.

دیدگاه‌های اجتماعی و سیاسی و ابلاغ جهانی رسالت: ارسال نامه به سران ممالک

پیش‌زمینه

بهاءالله پس از تبعید به ادرنه و استقرار آئین جدید، اقدام به ابلاغ رسالت خود در سطحی جهانی نمود. او از سپتامبر سال ۱۸۶۷ شروع به ارسال نامه‌هایی به سران ممالک، پادشاهان وقت و شخصیتهای مهم سیاسی و دینی نمود. در این نامه‌ها بهاءالله از آغاز عصری جدید سخن می‌گوید و به روشنی مقام خود را اعلام می‌کند. او در ابتدا هشدار می‌دهد که نظم فعلی جهان شاهد آشوب‌های سیاسی و اجتماعی متعددی خواهد بود. بهاءالله در این نامه‌ها به ویژه فرمانروایان مقتدر کشورهای اروپایی را دعوت کرد تا دستیابی به وحدت جهانی را اصلی‌ترین هدف خود قرار دهند و آن‌ها را فراخواند تا مجمعی جهانی برای پایان دادن به جنگ تأسیس کنند. او بیان می‌کند صلح دائمی تنها از طریق اقدام جمعی امکان‌پذیر است. به گفته او خداوند برای این هدف قوائی تاریخی برانگیخته است که هیچ‌کس یارای مقاومت با آن را ندارد، او به سران ممالک قدرت تفویض کرده‌است تا اتحاد عالم، عدالت اجتماعی و صلح جهانی را متحقق سازند. حکومتهایی که در برابر این اهداف ایستادگی کنند خود و دیگر ملتها را به ورطه اضمحلال و نابودی خواهند کشید.

به عقیده کول دیدگاه بهاءالله در مورد این‌که آیا حکومت باید توسط حکم الهی یا خواست مردم اداره شود پیچیده بود و در طی زمان تغییر بسیاری کرد.:۵۲ مشارکت او در جنبش بابی و به‌ویژه تصمیم برای مشارکت در جنگ قلعهٔ طبرسی نشان از این دارد که او در ابتدا اعتقاد داشت که مخالفت با حکومت امری مشروع است.:۵۲ اما پس از شکست جنبش بابی، او با الهام از روش امامان شیعه پس از نبرد کربلا، برای بقای جنبش صلح‌طلبی و سکوت در برابر حاکمان را برگزید و پیروان خود را به اطاعت مطلق از دولت حاکم، که به‌طور ایدئال در اختیار نهاد سلطنت بود، سفارش کرده‌بود.:۴۵۸، ۵۰۳، ۵۰۶ البته جنگ قلعه طبرسی مانند سایر درگیری‌های بابیان با حکومت جنبه دفاعی داشته نه جهاد تهاجمی. همچنین سعیدی بر این نظر است که بهاءالله به صورت تدریجی اما منسجم و با در نظر گرفتن شرایط زمانه و ظرفیت مخاطب مطالبش را در باب حکمرانی بیان می‌کند تا حکمرانان به صورت تدریجی گام‌هایی برای حرکت به سوی الگوی ایدئال حکومت بردارند. به عنوان مثال وی ایده دموکراسی را به مرور مطرح می‌کند تا مورد سوء برداشت قرار نگیرد و رد نشود.از طرف دیگر بهاءالله هیچ‌کدام از نظامهای سیاسی موجود من جمله نظامهای غربی را به معنی واقعی عادل نمی‌داند. به عنوان مثال دموکراسی مورد نظرِ بهاءالله رقابت‌های سیاسی احزاب و پیشبردِ منافعِ خاصِ گروهی توسط منتخبان را رد می‌کند. لازمه عدالت از دیدگاهِ بهاءالله تحولِ روحانیِ اجتماع و ایجاد تمدنی است که بر اساس آموزه‌های آئین او بنا شده‌است. در این فاصله اما او پیشنهاداتی کوتاه مدت برای بهبود شرایط موجود برای جوامع امروزی ارائه می‌دهد تا بشر را به صلحی سیاسی و عرفی برساند.

تبعید بهاءالله به ادرنه و عکا با جنبش‌های اصلاح‌طلبانه در امپراتوری عثمانی مصادف بود. این جنبش‌ها باعث ایجاد پرسش‌های فراوانی در میان بهاءالله و همراهانش شده‌بودند.:۵۲ گروه عثمانی‌های جوان در این زمان فعال بودند و تأثیر فراوانی بر متجددین ایرانی مانند میرزا حسین‌خان سپهسالار و میرزا ملکم خان داشتند.:۶۲ بهاءالله نیز با جنبش‌هایی مانند عثمانی‌های جوان در تماس بود و در زمینه‌های اجتماعی دیدگاه‌هایش شبیه عثمانی‌های جوان و مدحت پاشا بود، به جز تکیه بر اسلام برای مبارزه با استبداد.:۶۸–۶۹ در سال ۱۸۶۷، بهاءالله در سورة الملوک نوشت که او خواستار مشاوره‌دادن به سلطان است، از اصلاحات حمایت کرد، و سلطان را به داشتن استقلال از وزیران قدرتمندش توصیه کرد.:۵۴ این توصیهٔ بهاءالله با جنبش اصلاح‌طلبانهٔ تنظیمات که در عثمانی در جریان بود هماهنگ بود.:۵۶ علی‌رغم این نامه، چند ماه بعد، سلطان عبدالعزیز بهاءالله و همراهانش را به زندانی در عکا تبعید کردند.:۵۶ بهاءالله از این تبعید خشم‌گین شده در سال ۱۸۶۹ در لوح فؤاد سلطان عبدالعزیز را ستمگر نامیده و پیش‌بینی کرد که ناآرامی اجتماعی به زودی امپراتوری را فرا می‌گیرد. در این نامه‌ها او مرگ هر دو وزیر (عالی پاشا و فؤاد پاشا)، سرنگونی شخص سلطان و از دست رفتن متصرفات اروپایی را به دلیل سوء استفاده از قدرت مدنی، سوء حکمرانی و همچنین ظلم و مصائبی که بر او و پیروانش وارد آورده بودند پیش‌بینی کرده بود. البته بهاءالله در این پیش‌بینی تنها نبود، حتی علمای مسلمان نیز در خطبه‌های ماه رمضان‌شان پیش‌بینی فروپاشی امپراتوری را می‌کردند؛ لذا پیش‌بینی‌های بهاءالله پدیده‌ای نامعمول نبود و رویهٔ مذهبی آن‌زمان به‌شمار می‌رفت.:۵۸ بهاءالله پس از رسیدن به عکا در نامه‌هایش به پادشاهان، آنان را به کناره‌گیری از ادارهٔ کشور و سپردن آن به وزیران و نمایندگان مردم توصیه کرد. شاید این نگرانی جدید ناشی از تجربه تاسف‌بار او با استبداد تعدیل شده از نوع تنظیمات بوده باشد که به عقیده او ظلم بزرگی در حق او و دیانتش مرتکب شده بود.:۶۰

رهبران سیاسی

بهاءالله از سال ۱۲۴۵ شمسی برابر ۱۸۶۶ هنگامی که هنوز در ادرنه بود بعد از ابلاغ رسالت خود به بابیان نامه‌هایی به سران کشورهای جهان ارسال نمود. بهاءالله ارسال این نامه‌ها را پس از تبعید و زندانی شدن در عکا ادامه داد. او نامه‌هایی لوئی ناپلئون امپراتور فرانسه، ویکتوریا ملکه انگلستان، الکساندر دوم تزار روسیه، ناصرالدین شاه قاجار پادشاه ایران، و سلطان عبدالعزیز خلیفه عثمانی و دو تن از وزرای او به نام‌های عالی پاشا و فؤاد پاشا نوشت. بعضی از رهبران دیگر نظیر قیصر ویلهلم اول امپراتور آلمان، فرانسوا ژوزف پادشاه اتریش و مجارستان و روسای جمهور آمریکا متعاقباً در کتاب اقدس مورد خطاب قرار گرفتند.

بهاءالله در این نامه‌ها خود را موعود تمامی ادیان و مصلح عالم که برای اتحاد نوع بشر ظهور کرده خواند و سران کشورها را به پذیرش رسالت خود دعوت نمود و از آنها خواست تا از مسابقه تسلیحاتی و تحمیل هزینه‌های آن بر مردم دست بکشند، برای حل و فصل اختلافاتِ موجود و دستیابی به صلح گرد هم جمع شوند و با ایجاد امنیت جمعی از آن پاسداری کنند. به‌طور دقیق‌تر در این نامه‌ها بهاءالله سران ممالک را به تشریک مساعی در تشکیل یک دادگاه بین‌المللی برای دستیابی به صلح و رفع اختلافاتِ موجود بین کشورها فراخواند. این مجمع جهانی به گفته او باید توسط یک ارتش بین‌المللی که متشکل از کشورهای عضو است و حل و فصل صلح‌آمیز مناقشات بین‌المللی را به اجرا می‌گذارد، مورد پشتیبانی قرار گیرد.

بهاءالله در این نامه‌ها همچنین سران ممالک را بر کاهش مالیاتهای سنگین، حمایت از فقراء و طبقه کارگر و ارائه خدمات ضرروی اجتماعی از طریق هزینه‌هایی که از خلع سلاح به دست می‌آید فرا خواند. به عقیده او فقرا حق غذا، سرپناه، آموزش و حکومتی که مردم را نمایندگی می‌کند دارند. بهاءالله همچنین از دموکراسی، حکمرانی قانون، سلطنت مشروطه، حکومت پارلمانی و عدالت و تساوی برای همگان بدون در نظر گرفت دین پشتیبانی نمود. نامه بهاءالله به ملکه ویکتوریا بر اصلاحات اجتماعیِ تساوی‌گرا تأکید داشت. این نامه ملکه را به دلیل لغو برده‌داری و اینکه زمام امور را به دست مردم سپرده‌است ستود. اشاره بهاءالله در نامه به حکومت پارلمانی و قانون اصلاحات سال ۱۸۶۷ بود که حق رای را توسعه بخشید و حتی بعضی کارگران شهری اتحادیه‌ها را هم شامل شد.

در نامه‌های بهاءالله همچنین دستورالعمل‌هایی برای رسیدن به یک جامعه متحد جهانی تبیین شده‌است. از جمله این دستور العمل‌ها اتخاذ یک زبان و خط بین‌المللی، ترویج یک نظام آموزشی همگانی و اجباری، و تعیین واحد پول و اندازه‌گیری یکسان است. با انتخاب یا ایجاد یک زبان و خط بین‌المللی مردم کشورهای مختلف می‌توانند در عین حفظ هویت فرهنگی خود با مردم سایر نژادها و ملل ارتباط برقرار کنند. نظام آموزشی اجباری و همگانی موجب ریشه کن شدن بیسوادی خواهد شد و سیستم یکسان اوزان و مقادیر بین‌المللی موجبات ایجاد استانداری جهانی در عرصه اقتصاد را فراهم خواهد کرد. در جهانی که در آن امنیت جمعی برقرار است هزینه‌های نظامی و تسلیحاتی کشورها به نحو چشمگیری کاهش خواهد یافت و درآمدهای مالیاتی صرف رفاه اجتماعی خواهد شد.

ایران

بهاءالله درسال ۱۸۶۹ در طی نامه‌ای از ناصرالدین‌شاه خواست که فرصتی به او داده شود تا در حضور شاه و در مقابله با علماء حقیقت رسالتش را به اثبات برساند. بهاءالله در این نامه خواستار رعایت عدالت و رواداری مذهبی نسبت به بهائیان شد. او همچنین به شاه اطمینان داد که بنابر تعالیم او بهائیان از هرگونه خشونت و فسادی پرهیز می‌کنند. بدیع نیشابوری، قاصد نامه که نوجوانی ۱۷ ساله بود، به دستور ناصرالدین شاه شکنجه و کشته شد. به گفته سپهدار اعظم شاه، نامه را به ملا علی کنی و دیگر علمای تهران داد تا جوابی بر آن بدهند. علماء، نامه را بی‌جواب گذاشتند. ملا علی کنی به مستوفی الممالک، نخست‌وزیر وقت، پیغام داد که نامه جوابی ندارد و جوابش همان بود که شاه نسبت به قاصد نامه مجری داشت و اگر شاه شکی نسبت به اسلام دارد، ملا علی کنی باید اقدامی به عمل آورد تا شبه او زائل شود. کنی در ادامه از شاه خواست تا از سلطان عثمانی بخواهد که بر بهاءالله بسیار سخت بگیرد و تمامی راه‌های ارتباط با او را ببندد. بعد از کشته شدن بدیع نیشابوری، بهاءالله شاه را با عنوان «رئیس الظالمین» تقبیح کرد و اظهار داشت که به زودی عبرت جهانیان («عبرةً للعالمین») خواهد شد. همچنین او پیروانش را به رعایت حکمت در تبلیغ پیام بهائی توصیه کرد. به نظر می‌رسد حکمت در نوشته‌های بهاءالله همان تقیه در تشیع باشد.:۵۰۴

بعدها بهاءالله در ژوئیه ۱۸۹۱ در «لوح دنیا» از اینکه ایران جایگاه خود را به عنوان مرکز جهانی دانش و فرهنگ از دست داده و به جایگاهی هبوط کرده که بر هلاکت خود قیام نموده افسوس خورد. وی در این اثر با اشاره به آیه‌ای از کتاب اقدس که ظهور دموکراسی مردم را در تهران پیش‌بینی کرده از استبداد حکومت قاجار و اینکه حکومت حقوق مردم را غصب کرده ابراز تاسف کرد. بهاءالله در کتاب اقدس در خطابی به تهران (یعنی ایران) پیش‌بینی کرده بود که امور در او دچار انقلاب خواهد شد و دموکراسی مردم بر او حکومت خواهد کرد. چند ده بعد در بحبوحه انقلاب مشروطه، شیخ فضل‌اللّه نوری در میدان توپخانهٔ تهران بالای منبر رفت و آیه یادشدهِ کتاب اقدس را برا حضار خواند. سپس گفت چهل سال پیش رهبر «بابی‌ها» چنین دستوری داده و حال پیروانش سرگرم اجرای فرمان‌ها او هستند. در شیراز هم قوام‌الملک که مخالف مشروطه بود مردم را به مسجد نو فراخواند و همین عبارتِ کتاب اقدس را برای آنها خواند و از ایشان پرسید آیا واقعاً خواهان تأسیس حکومت مشروطه‌ای هستند که میرزا حسین‌علی به پیروانش وعده داده‌است.

رهبران دینی

بهاءالله نامه‌هایی هم به رهبران ادیان من جمله پاپ پی نهم نوشت. او در نامه به پاپ پی نهم وی را به بررسی پیام و رسالت خود دعوت کرد و به واگذاری حکومت عرفی (سلطه خود بر ایالات کلیسا)، ترکِ جزم اندیشی و تعصبات دینی، حذف تشریفات زائد، ترک انزوای قصر واتیکان، دیدار با روسای مذاهب غیر کاتولیک و دعوت سران ممالک به عدالت و نصرتِ رسالت خود فراخواند. او همچنین به کشیشان کاتولیک توصیه کرد تا از انزوای کلیساها و صوامع خارج شوند، ازدواج کنند و به فعالیت در اجتماع و آنچه باعث منفعت آنها و عموم می‌شود مشغول گردند. بهاءالله همچنین در این نامه‌ها هشدار داد که اساساً پیشوایان دینی در تاریخ نخستین کسانی بودند که پیامبران (مؤسسان ادیان) را انکار می‌کردند و مورد آزار قرار می‌دادند.

بهاءالله در نامه‌هایی که به سران کشورهای مسلمان ارسال داشت از جدایی دین از سیاست و مشروعیت دولت عرفی حمایت کرد و بر دوری بهائیان از خشونت و فساد تأکید نمود. او نامه‌هایی نیز به بعضی از علمای سرشناس ایران نوشت. او در این نامه‌ها آنان را عامل سقوط اسلام دانست و به علت سرکوب و کشتار بهائیان سخت مورد بازخواست قرار داد.

هشدارها و پیش‌بینی‌ها

نامه‌های بهاءالله حاوی هشدارها و پیش‌بینی‌هایی در مورد آینده بعضی کشورها و فرمانروایان بود. به‌طور کلی بهاءالله حکومت‌های جمهوری و پادشاهی مشروطه را می‌ستود و در عین حال برای فرانسه بناپارتی، و دولت‌های استبدادی پروس، امپراتوری عثمانی و ایران تاج و تخت‌های سرنگون شده، انقلاب‌ها یا رودخانه‌های خون پیش‌بینی می‌کرد. به لوئی ناپلئون، مقتدرترین فرمانروای وقت اروپا هشدار داده شده بود که به علت سوء استفاده از قدرت و ریاکاری سرنگون و قلمروش دچار هرج و مرج خواهد شد. دو سال بعد وی در جنگ سدان شکست خورد و سلطنتش دچار اغتشاش گشت و از سرزمین مادری تبعید گشت، و حکومت فرانسه به جمهوری تبدیل شد. متعاقباً قیصر آلمان ویلهلم اول که ناپلئون را شکست داده بود نیز مورد خطاب و هشداری مشابه قرار گرفت. هشدارهایی نیز به تزار روسیه، پادشاه ایران و فرانسوا ژوزف داده شده بود. بهاءالله که آن زمان زندانی حکومت عثمانی بود نامه‌هایی در طی سالهای ۱۲۴۷ و ۱۲۴۸ شمسی برابر با ۱۸۶۸ و ۱۸۶۹ میلادی به عالی پاشا (صدراعظم) و فؤاد پاشا (وزیر امور خارجه) نوشت. در این نامه‌ها او مرگ هر دو، سرنگونی شخص سلطان عبدالعزیز و از دست رفتن متصرفات اروپایی را به دلیل سوء استفاده از قدرت مدنی، سوء حکمرانی و همچنین ظلم و مصائبی که بر او و پیروانش وارد آورده بودند پیش‌بینی کرده بود. مرگ زودهنگام دو وزیر کمی بعد در سالهای ۱۲۴۸ و۱۲۵۰شمسی مطابق ۱۸۶۹ و ۱۸۷۱ میلادی در حالی که هنوز در دهه پنجم زندگی خود بودند به وقوع پیوست. سلطان عبدالعزیز از قدرت معزول شد و در سال ۱۲۵۶ شمسی برابر با ۱۸۷۶میلادی خودکشی کرد یا به قتل رسید و در نهایت جنگ مصیبت بار عثمانی با روسیه در بین سالهای ۱۲۵۶ و ۱۲۵۸ شمسی برابر با ۱۸۷۷ و ۱۸۷۸ میلادی باعث از دست دادن بعضی متصرفات اروپایی عثمانی شد. بهاءالله در کتاب اقدس نیز به ظلم و ناکارآمدی حکومت عثمانی و سقوط آن در آینده اشاره کرده بود. به باور بهائیان کتاب اقدس همچنین به جنگهای جهانی در جایی که آلمان را خطاب می‌کند اشاره می‌کند و چشم‌اندازی از ظهور دموکراسی در ایران ارائه می‌دهد.

آموزه‌ها

الهیات بهائی و ظهور تدریجی وحی

بهاءالله با تأکید بر ذات استعلایی خداوند، حلول و تجسد او و عقیده وحدتِ وجود را رد می‌کند و او را ورای این جهان می‌داند. الهیات بهائی از نوع الهیات سلبی است؛ در اندیشه بهاءالله ذات خداوند قابل شناخت نیست و انسان‌ها او را از طریق تجلی او در پیامبرانش می‌شناسند. قدم آغازین در شناخت الهیات بهائی درک مفهوم ظهور تدریجی وحی است. خداوند خود را در این جهان به واسطه پیام‌آورانش در یک فرایند تدریجی-ادواری، و منطبق با استعداد درک بشر و مقتضیات زمان و محیط، متجلی می‌سازد. ادیان از طریقِ فرایندِ «ظهور تدریجی وحی» به هم پیوند می‌خورند. این فرایند متناوب و در عین حال تکاملی است. از طرفی با ظهور هر دینی «حقایق ابدی» (اصول معنوی و اخلاقی) که در دین قبل با گذشت زمان و تمسک کورکورانه به سنت به فراموشی سپرده شده بود دوباره زنده می‌شود. در این نگاه، ظهور پیاپی ادیان را می‌توان به آمدن فصل بهار تشبیه کرد، با آمدن هر بهاری شکوفایی و نوزایی جایگزین سرما و مرگِ زمستانِ قبل می‌شود. از طرفی دیگر حقایق دینی نسبی هستند و سیری تکاملی می‌پیمایند به این معنی که آموزه‌های دینی از طریق ظهور دائمی ادیان با تغییر مقتضیات زمان و ظرفیت فهم بشر تغییر می‌کنند. هدف از ظهور پیامبران ظهور فیض الهی و تربیت معنوی انسان برای پیشرفت روحانی او در این جهان و آمادگی او برای جهان بعد است. در دیدگاه بهائی، پیامبران هم دارای مقام انسانی و هم مقام الهی هستند. در مقام الهی از آنجا که همگی تجلی خداوند واحد هستند و اسماء و صفات او را منعکس می‌کنند در حقیقت یکی هستند، ولی در مقام انسانی شخصیتهای انسانی متفاوتی دارند.

طبق آثار بهائی «دوره نبوت» (به انگلیسی: Prophetic Cycle) به سر آمده و دوره‌ای جدید با ظهور دیانت بهائی به نام «دوره تحقق» (به انگلیسی: Fulfillment Cycle) آغاز گردیده‌است که طول آن حداقل پانصد هزار سال است. کتابهای آسمانیِ «دوره نبوت»، «نبوات» یا اخباری از آینده‌ای دور که با رستاخیزی جهانی آغاز می‌شود ارائه می‌دهند که در آن بشر به صلح، عدالت، امنیت و بلوغ اخلاقی و روحانی دست می‌یابد. «دوره تحقق» در حقیقت دوره‌ای است که این وعده‌ها در آن «تحقق» می‌یابد. به گفته شوقی افندی با ظهور بهاءالله «دوره نبوّت منطوی و زمان اکمال و انجاح یعنی انجاز وعود الهیّه و تحقق بشارات کتب سماویّه افتتاح شد».

از منظر بهائی پیامبر اسلام آخرین فرستاده در «دوره نبوت» است که بشر را برای روز رستاخیر کنونی آماده کرده و «دوره نبوت» با وی به اتمام رسیده ولی ارتباط خداوند با بشر همچنان از طریق ظهور فرستاده‌های او که آثار بهائی آنها را مظهر ظهور می‌خواند ادامه خواهد یافت. آثار بهائی بیان می‌دارد که لقاءالله (دیدار با خدا) در روز قیامت مهم‌ترین و صریح‌ترین موضوع آیات قرآنیِ مربوط به قیامت است؛ به عنوان مثال چند آیه بعد از آیه مربوط به ختمِ نبوت (۳۳:۴۰) قرآن از لقاءالله در روز قیامت سخن می‌گوید (۳۳:۴۴). منظور از لقای الهی در روز قیامت از دیدگاه بهائی لقای فرستاده خداوند است، فردی که خداوند در او تجلی و ظهور می‌کند، چه که به گفته خودِ قرآن دیدن خداوند غیرممکن است (۶:۱۰۳). در همین راستا بهاءالله بیان می‌دارد که ختم نبوت دلالت بر عظمت ظهور وی دارد. به عبارت دیگر بهاءالله مقامش را ماوراء مفهوم نبوت یا پیامبری در اسلام می‌داند.

به‌طور خلاصه، ظهور تدریجی وحی شرح و اضافاتی است بر تعالیم ویژهٔ اسلامی در مورد نبوت (پیامبری). تفاوت اصلی در این است که در تعالیم اسلامی، سلسلهٔ پیامبران با آدم آغاز و با محمد پایان می‌یابد. در دیدگاه بهائی این سلسله یک دورهٔ کامل نبوت را تشکیل می‌دهد و با دعوت باب به سال ۱۸۴۴ یک دورهٔ جدید به نام «دورهٔ تحقق» آغاز شده‌است. این دیدگاه بهائی مشابه دیدگاه شیعه است که با وجود پایان نبوت توسط محمد، مرجعیت مطلق دینی توسط امامان معصوم ادامه پیدا می‌کند. آموزهٔ «ادوار» در تشیع اسماعیلی هم ممکن است تأثیر غیرمستقیمی از طریق مکتب شیخیه بر این دیدگاه بهائی داشته باشد. مهم است بدانیم که در تعالیم بهائی پایانی‌بودن نبوت محمد قبول‌شده‌است، اما امکان ظهور جایگاه جدید ارادهٔ الهی وجود دارد. در تعالیم بهائی از اصطلاحات قرآنی «نبی» و «رسول» استفاده نمی‌شود و باب و بهاءالله به عنوان «مظهر الهی» یاد می‌شوند، اصطلاحی که از مکتب وحدت وجود ابن عربی برگرفته شده‌است. بسیاری از ایده‌های ظهور تدریجی وحی از نظر اسلامی و شیعی بدون اشکال هستند و فقط دو نکته باعث شد که جنبش‌های بابی و بهائی از نظر اسلامی خارج‌شده از دین اسلام محسوب شوند: (۱) اعلام شریعت جدید توسط باب و (۲) قائل‌شدن مقامی مشابه محمد برای باب و بهاءالله، با وجود تفاوت در اصطلاحات. شالودهٔ اصلی ظهور تدریجی وحی تفاوت چندانی با تفکرات «الهیات تدریجی»، که در حلقه‌های مسیحی در نیمهٔ دوم سدهٔ نوزدهم مطرح شد، ندارد.

به عقیده دنیس مک‌ایون تعیین دقیق سرشت دعاوی بهاءالله کار دشواری است. عقیده‌ها رسمی آئین بهائی هر نوع حلول و تجسد را رد می‌کند و تأکید می‌کند که بهاءالله مظهری الهی است، به مانند یک آینه که آفتاب را باز می‌تاباند.:۵۰۰ بهاءالله خود نیز حلول و تجسد خداوند و اندیشه وحدتِ وجود را رد می‌کند و خداوند را ورای این جهان می‌داند. با این حال، مک‌ایون با ذکر چند نمونه معتقد است کنار گذاشتن این گمان که بهاءالله در آثار متاخرش ادعاهای بنیادی‌تری داشته مشکل است.:۵۰۰ بهاءالله اما توضیح می‌دهد که هر اشاره او به الوهیت دلالت بر نیستی و فنای مطلق او دارد. به گفته او این مقام، مقام فنای از نفس و بقای بالله است.

تعالیم اجتماعی

در آثار بهاءالله بارها آمده‌است که مخاطب پیام او همه نوع بشر است و هدف از آموزه‌های او بازسازی عالم و ترقّی بشریت به عنوان یک کل است. او به‌طور مشخص اصل یگانگی نوع انسان را اعلان می‌دارد، سران ممالک را ترغیب می‌کند تا برای حل و فصل اختلافاتِ موجود و دستیابی به صلح گرد هم جمع شوند و با ایجاد امنیت جمعی از آن پاسداری کنند. او همچنین در راستای رسیدن به یک جامعه متحد جهانی خواستار اتخاذ یک زبان و خط بین‌المللی، ترویج یک نظام آموزشی همگانی و اجباری، و تعیین واحد پول و اندازه‌گیری یکسان می‌شود. بهاءالله بر ترکِ تعصبات دینی و نژادی و پرهیز از ملی‌گرایی افراطی تأکید می‌کند. برای اولین‌بار، در دههٔ ۱۸۷۰ بهاءالله در کتاب اقدس شروع به نوشتن در مورد جایگاه زنان در جامعه کرد. در زمانی که رفاعه طهطاوی در مصر و میرزا تقی‌خان کاشانی در ایران برای حق آموزش برابر برای دختران و پسران تلاش می‌کردند، بهاءالله نیز از لزوم آموزش برابر صحبت کرد.:۱۷۱ تأکید او بر تعلیم و تربیت دختران یکی دیگر از نمونه‌های متعددِ حمایت وی از بهبود وضعیت زنان است. بهاءالله در آثار خود بیان می‌کند که نزد خدا زن و مرد برابر هستند و هیچ‌یک بر دیگری برتری ندارد. هرچند این برابر انگاشتن به معنی حذف جنسیت در تمایز مقام‌ها نیست.:۱۷۶ آموزه‌های او طرفدارِ جدی آزادی زنان است. او بسیاری از رسومات تبعیض آمیزِ علیه زنان همچون ازدواج موقت، نامزدی یا ازدواج اجباری، ازدواج دختران زیر پانزده سال، و سه طلاقه کردن را منع می‌کند. بعضی آموزه‌های دیگر بهاءالله در ارتباط با زنان به تدریج و توسط جانشین و مفسر رسمی آثارش، یعنی عبدالبهاء بیان مطرح و اجرا می‌شوند. تک‌همسری و دادن اولویت حق تحصیل به دختران دو نمونه از این مواردند. زنان می‌توانند در تمام موسسات بهائی به جز بیت العدل اعظم عضو شوند بهائیان موظف به نوشتن وصیتنامه اند و طبق کتاب اقدس می‌توانند به هر نحو اموال خود را مابین ورثه تقسیم کنند. در صورت نبود وصیت‌نامه احکام ارث در کتاب اقدس نوعی توازن نمادین را بیان می‌دهند نه برابری کامل. به عنوان مثال در صورت نبود وصیت‌نامه خانه به وارثان مذکر ارث می‌رسد و جواهرات مادر (که آن زمان ارزش بالایی داشتند) به دختران ارث می‌رسند.:۱۷۲–۱۷۳

تعالیم فردی

بهاءالله از بهائیان می‌خواهد که آئین او را با درست زیستن، رفتار پسندیده و تبلیغ ترویج دهند، فضائل اخلاقی چون راستگویی، پاکدامنی، درستکاری، امانت‌داری، وفاداری، ادب، بردباری، عدالت و انصاف را در پیش گیرند و با ادیان دیگر با منشی دوستانه و با محبت معاشرت نمایند.او همچنین از آنها می‌خواهد شهروندان نمونه ممالک محل سکونت خود بوده و نسبت به دولت مطبوع خود صادق، درستکار و وظیفه‌شناس باشند، به هیچوجه سبب خشونت و فساد نشوند، از تعصب، غرور، مجادله، نزاع، غیبت و افتراء پرهیز کنند و تلاش خود را در جهت خدمت به نوع بشر مبذول دارند. او هر شکلی از خشونت مذهبی به خصوص جهاد را محکوم و ممنوع اعلام می‌کند، و به تفصیل از نقش دین به عنوان عاملی بازدارنده برای جلوگیری از جرم و حفظ نظم اجتماعی می‌گوید. بهاءالله همچنین جمع‌آوری صدقه، رهبانیت و بطالت را محکوم می‌کند و بر ضرورت اشتغال به کار تأکید می‌کند.

عهد و میثاق

بهاءالله برای حفظ وحدت جامعه بهائی، و جلوگیری از انشقاق، اصلی را بنا نهاد که با عنوان عهد و میثاق شناخته می‌شود. بر طبق این اصل او چگونگی تداوم جریان هدایت، مسئلهٔ جانشینی و توضیح و تبیین آثار خود را با دستورالعمل‌های صریح، روشن و کتبی مشخص نمود. بر اساس این اصل بهاءالله مسئولیت هدایت و رهبری جامعه را پس از خود به پسر ارشدش، عبدالبهاء، سپرد سپس بنا به وصیت عبدالبهاء در الواح وصایا این مسئولیت به شوقی افندی، نوهٔ عبدالبهاء، و در نهایت همان‌طور که بهاءالله و جانشینانش مشخص کرده بودند به بیت‌العدل اعظم مُحوّل شد. بهاءالله طبقه پیشوایان دینی را در آئین بهائی منسوخ نمود و اداره امور جامعه را بر عهده سیستمی متشکل از موسسات انتخابی نهاد، که در راس آن بیت‌العدل اعظم قرار دارد و بر پایه تصمیم‌گیری جمعی و مشورت عمل می‌کند. اصول این نظام در آثار بهاءالله آمده‌است و عبدالبهاء و شوقی افندی جزئیات آن را تشریح کردند و به مرحله اجرا درآوردند. مجموع این نظام با عنوان نظم اداری شناخته می‌شود.

آثار

بهاءالله کتاب‌ها، نامه‌ها (الواح) و دعا و مناجات‌های بسیاری نگاشته‌است. حدود پانزده هزار نامه و متن نوشته شده توسط او شناسایی شده‌است.

کتاب ایقان یکی از آثار مهم بهاءالله است. وی این کتاب را اندکی قبل از اعلان رسالت خود در بغداد و در طی دو شبانه روز به رشته تحریر درآورد. کتاب ایقان بر نسبی بودن حقایق دینی، تداوم ظهور وحی در طول تاریخ، یگانگی انبیاء، جهانی بودن پیامشان، یکسانی تعالیم بنیادینشان، تقدیس کتب آسمانیشان و دو جنبه مقامشان (جنبه انسانی و الهی پیامبر) تأکید می‌کند؛ بی بصیرتی و انحراف پیشوایان دینی و علمای مذهبی را تقبیح می‌کند؛ متون تمثیلی عهد جدید، آیات غامض و متشابهات قرآن و برخی اخبار و احادیث اسلامی را، که باعث ایجاد سوء تفاهمات و دشمنی و اختلاف بین پیروان ادیان بزرگ جهان شده‌اند، تشریح می‌کند. کتاب ایقان همچنین به بیان معانی مفاهیمی همچون رجعت، قیامت، خاتمیت، و رستاخیز می‌پردازد؛ شرایط ضروری برای سلوک عرفانی انسان را برمی‌شمرد و ادعای قائمیت سید علی‌محمد باب را اثبات می‌کند.

کلمات مکنونه که مجموعه‌ای از جمله‌ها کوتاه با محتواهای اخلاقی و روحانی است یکی دیگر از مهم‌ترین آثار بهاءالله محسوب می‌شود. بهاءالله این اثر را در دوران تبعید در بغداد و چند سال قبل از اعلان دعوتش به رشته تحریر درآورد. این اثر مورد توجه گسترده بابیان قرار گرفت و به موفقیت بهاءالله در جلب اقبال اکثر بابیان بعد از اعلان دعوتش کمک کرد. این اثر شامل یک مقدمه کوتاه به زبان عربی و به دنبال آن هفتاد و یک فراز به زبان عربی و سپس هشتاد و دو فراز به زبان فارسی با یک موخره کوتاه به زبان فارسی می‌باشد. مقدمه اثر، محتوای کتاب را «جوهر» یا چکیده آنچه «بر پیامبران گذشته نازل شده» و اکنون «پیراهن اختصار» بر تن کرده معرفی می‌کند. محتوای اثر شامل موضوعاتی مانند ماهیت و مقام انسان، ویژگی‌های جهان روحانی و جسمانی، مقام و عملکرد مظاهر ظهور الهی (پیامبران)؛ میثاق ابدی بین خداوند و بشر، پیمان‌شکنی انسان و پیامدهای آن می‌باشد. همچنین این اثر توضیح می‌دهد که چگونه انسان می‌تواند با وارستگی از امور دنیوی، رهایی از اوهام، کسب صفات روحانی نیک و پرهیز از صفات و اعمال بد، از نظر روحانی پیشرفت کند. فرازها به‌خصوص فرازهای عربی، به شکل خطاب خداوند به انسان بیان شده‌اند. چند فراز هم دارای محتوای رمزآلود و باطنی هستند که بعدها عبدالبهاء و شوقی افندی توضیحات و تبییناتی بر آنها نوشتند. عبدالبهاء، بر اهمیت کلمات مکنونه تأکید کرد و از بهائیان خواست که علاوه بر خواندن روزانه، آن را را به خاطر بسپرند و زندگی روزمره خود را با آن مطابقت دهند. همچنین شوقی افندی کلمات مکنونه را «مجموعه‌ای شگفت‌انگیز از سخنان گوهربار» خواند و در میان آثار بهاءالله پیرامون اخلاق آن را دارای «برتری بی حد و حصر» دانست. این اثر از اولین آثار بهاءالله بود که شوقی افندی به ترجمه آن پرداخت.

کتاب اقدس در میان تقریباً صد مجلّد از کتب بهاءالله، بنیان‌گذار آئین بهائی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این کتاب و ضمائم آن به همراه تبیینات و توضیحات عبدالبهاء و شوقی افندی و قوانین وضع شده توسط بیت العدل اعظم مبنای احکام و قوانین مدنی، جزایی، اخلاقی و دینی آئین بهائی را تشکیل می‌دهند. کتاب اقدس علاوه بر وضع احکام و قوانین بهائی و نصایح اخلاقی، طبقه پیشوایان دینی را در آئین بهائی منسوخ می‌نماید و نظم اداری بهائی که در راس آن بیت العدل اعظم قرار دارد را تشریح و قوانین مدنی، کیفری، اخلاقی و دینی بهائی را که قرار است با تفسیرهای رسمی و یک نظام اداری همراه باشد مشخص می‌نماید. کتاب اقدس برای اولین بار در سال ۱۸۹۰ در بمبئی هندوستان توسط انتشارات دوت پراشاد (به انگلیسی: Dutt Prashad Press) تحت عنوان «الکتاب الأقدس و نبذة مِن ألواح بهاءالله» منتشر شد.

از دیگر آثار بزرگ و مهم بهاءالله می‌توان به کلمات مکنونه، هفت وادی، چهار وادی، جواهر الاسرار و الواح خطاب به سلاطین اشاره کرد. بهائیان مجموعه آثار بهاءالله را وحی الهی و شالودهٔ آئین بهائی در نظر می‌گیرند. آثار بهاءالله هم‌اکنون به بیش از ۸۰۰ زبان دنیا ترجمه و در بیش از ۲۰۰ کشور منتشر شده‌است.

سبک نگارش

اگرچه بیشتر آثار بهاءالله به فارسی است، اما بسیاری از آثار مهم او به عربی است و فقرات عربی اغلب در الواحی که مخاطب آن‌ها افراد تحصیل کرده ایرانی بوده، یافت می‌شود –عربی بیشتر رسمی بود و فارسی بیشتر خودمانی- بهاءالله بیشتر زمانی که مخاطبش تمام دنیا یا مطلبی در ارتباط با جهان بود از عربی استفاده می‌کرد: کتاب اقدس به زبان عربی است همان‌طور که الواحی چون الواح ملوک، صلوه سه‌گانه، آیات عقد و ادعیه صوم و نماز میت به عربی است.

به اعتقاد یکی از محققان بهاءالله عربی بی‌عیب و زیبایی استفاده می‌کند، نسبتاً بدون مشخصه‌های نامتعارف باب و تزئینات مفرط عربی ادبی معاصر آن (این در مورد آثار فارسی او نیز صادق است). او عموماً نثری قافیه دار دارد (سجع) به سبکی که یادآور قرآن است اما تاحدی آسان‌تر و بدون عناصر منسوخ. سبک او سخت، موجز و متعالی است. دستور زبان بهاءالله و نحوه استفاده آن گاهی تحت تأثیر فارسی است همان‌طور که گاهی مکتوبات عربی ایرانیان اینگونه‌است. به همین دلیل بهاءالله گاه‌وبیگاه مورد انتقاد قرار می‌گرفت که عربی خالص نمی‌نویسد. در اواخر زندگی او پروژه‌ای را مبنی بر جمع‌آوری و ویرایش دوباره مکتوبات خود آغاز کرد. یکی از کارهایی که انجام شد حذف کردن برخی مشخصه‌های بابی در مکتوبات عربی‌اش بود.

عموماً بهاءالله، خود را با عباراتی آشنا برای خوانندگانش توصیف می‌کند و اغلب از عبارات تخصصی از علوم مذهبی اسلام، قرآن و فلسفه عرفانی اسلام استفاده می‌کند.

بهاءالله آثاری هم به زبان فارسی سره دارد که کلمات عربی در آن دیده نمی‌شود. مخاطب این آثار زرتشتیان و بهائیانی بودند که پیشینه دینی زرتشتی داشتند.

جایگاه بهاءالله در آثار بهائی

بهائیان، بهاءالله را «مظهر ظهور الهی» و «محل تجلی الهی» در این زمان می‌دانند. آن‌ها معتقدند که حسینعلی نوری، بنیانگذار دین بهائی جدیدترین فرستاده الهی در سلسله پیامبران پیشین چون ابراهیم، موسی و بودا و زردشت و مسیح و محمّد است و رسالتش برای ایجاد تمدّنی جدید و جهانی است که بشر در این زمان بدان نیازمند است. بهائیان پیامبران را تجلی روح اعظم الهی بروی زمین می‌دانند.

بهاءالله در آثارش، بالاخص در نامه‌هایش به رهبران دینی و سران ممالک، خود را موعود تمامی ادیان و مصلح عالم می‌خواند از جمله «پدر جاودانی» که ظهورش توسط اشعیای نبی (اشعیا ۹:۶) در آیین یهود پیش‌بینی شده بود، «روح راستی» یا «تسلی دهنده»، که عیسی در موعظه وداع (یوحنا ۱۴–۱۷) ظهورش را پیش‌بینی کرده بود، بهرام شاه ورجاوند، موعود آیین زرتشتی که متون متاخر پهلوی آمدنش را در روز رستاخیز پیش‌بینی کرده بودند، ظهور و بازگشت امام حسین که به اعتقاد شیعیان در روز قیامت واقع می‌شود، بازگشت دوباره مسیح در روز قیامت که اهل تسنن به آن معتقدند، و ظهور «من یظهره الله» یا همان موعود آئین بابی که باب به کرات در آثارش به ظهور او اشاره کرده بود. اکثریت قریب به اتفاق بابیان، بهاءالله را به عنوان موعود آئین بابی پذیرفتند. اگر چه در ابتدا اکثریت باورمندان به آئین بهائی پیشینه بابی یا شیعی داشتند، ولی در اواخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم شمار قابل توجهی از ایرانیان یهودی و زرتشتی بهاءالله را پذیرفتند و به آئین بهائی گرویدند. طبق آمارِ سالِ ۲۰۱۰ دانشنامه بریتانیکا آئین بهائی از لحاظ پراکندگی در کشورهای جهان بعد از مسیحیت در مقام دوم ایستاده‌است.

دیدگاه بهائیان دربارهٔ تصویر حسینعلی نوری

بهائیان معتقدند تصویر مظاهر ظهور باید با نهایت احتیاط و حفظ احترام شایسته نمایانده شود. از این قرار تصویر وی تنها در هنگام نیایش در مقام اعلی به نمایش گذاشته می‌شود و بهائیان در صورتی که مطمئن نباشند که شرایط مورد نظر برای نشان دادن تصویر مهیا نیست از نمایاندن آن در معرض عموم خودداری می‌ورزند. بنیادهای بهائی نیز همواره از رسانه‌ها می‌خواهند تا از چاپ تصویر حسینعلی نوری خودداری کنند.

جستارهای وابسته

منابع

یادداشت‌ها

پیوند به بیرون

Tags:

بهاءالله زندگیبهاءالله اندیشهٔ بهاءالله آموزه‌هابهاءالله آثاربهاءالله جایگاه در آثار بهائیبهاءالله دیدگاه بهائیان دربارهٔ تصویر حسینعلی نوریبهاءالله جستارهای وابستهبهاءالله منابعبهاءالله یادداشت‌هابهاءالله پیوند به بیرونبهاءاللهابراهیمامپراتوری عثمانیایرانبابیهبهائیتبوداتهرانزرتشتعلی‌محمد بابعکاعیسیمحمدمظهر ظهورموسی

🔥 Trending searches on Wiki فارسی:

مقعدلیسیایرانرودمحمدرضا پهلویداریوش (خواننده)خاورمیانهتونی کروسهزارپافهرست سلسله‌های ایرانقرارداد کرسنتاسرائیلفاصله‌هاحلق‌کنیسید محمد بهشتیفتیش جنسیمتوکلوپرامیدتخت جمشیدباشگاه فوتبال بایر ۰۴ لورکوزنمرتضی پورصمدیمریلین مونروآبله‌مرغانخیس شدن واژنکنترل ارگاسمفتیش پاماهصنعت سکسافسانه جومونگفهرست بازیگران فیلم‌های پورنو بر پایه دههباشگاه فوتبال تراکتورجنگ‌افزار هسته‌ایامیرعلی حاجی‌زادهشمس تبریزیمست عشق (فیلم)هیچ (فیلم ۱۳۸۸)لبه کوچکطبق‌زنیایروماسیوحمید صفتنرمادهسلمساحقهشترمار شیرازیمیخایین لوپزحمله ایران به اسرائیلسکس ضربدریغلامرضا تختیکوسکوسدرجه‌های نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایرانوالیبالسوسیالیسمدرگیری نیابتی ایران و اسرائیلسید عبدالرحیم موسویفوتبالدرپوش مقعدالکسیس تگزاسسندرم روده تحریک‌پذیرنیکولا تسلاصادق خلخالیاروپاسرلشکرمزدیسناجنیفر لوپزایتامار بن گویربیماری پارکینسونلانینااعمال جنسی مردان مردآمیزژابی آلونسوژاپن در جنگ جهانی دومآلبرت اینشتینزین‌الدین زیدانکوروش بزرگجنگ اسرائیل و حماسامیرحسین صادقیکانون فرهنگی آموزش قلم‌چیصهبا شرافتیشهریار (شاعر)🡆 More